🥀🕷Forbidden Forest🕷🥀○●jungkook●○p.۴
از درد به دیوار پشتش تکیه کرد و چشماشو از درد بست...پشت پلک های بستش دوتا چشم قرمز دید و یهو چشماش رو باز کرد
مردا کم کم جلو میومدن و با لبخند چندشی نگاهش میکردن
+جونگکوک...
قبل از اینکه دستشون به ا/ت بخوره ، چیزی مثل فشنگ تک تکشون رو ، به اینور اونور پرتاب کرد و استخونهاشون رو شکوند
آروم روی زمین افتاد و به جنازه ی اون مردا نگاهی انداخت
از تو تاریکی ، دو چشم قرمز بهش نزدیک میشدن
با دیدن اون دوچشم قرمز لبخند آرومی زد و دستشو رو کتفش گذاشت
+دیدی..میدونستم...تو میخواستی که من بمونم
جلوی پایه ا/ت زانو زد و دستشو رو کتفش گذاشت
بعد از چندثانیه ، کتفش مثل روز اول شد
+یاا رونمم زخمیه
پوفی کشید و دستشو رو رون های ا/ت گذاشت و زخمش رو ترمیم کرد
-مگه بهت نگفتم اینکارارو بذار کنار؟
توجهی به حرفش نکرد و از جاش بلند شد تا بره
+ممنون که نجاتم دادی
از کنارش گذشت ولی مچ دستش محکم گرفته شد
به طرفش برگشت
+چیه؟
-چرا حرفمو گوش ندادی؟
+چرا باید حرفای تورو گوش بدم؟
-باید بدی چون من میگم
+برو بابا
دستشو کشید و بهش پشت کرد
-اره نمیخواستم بری
با حرفش تو جاش ایستاد
-از پشت بهت خیره شده بودم و مثل یه احمق انتظار داشتم که برگردی و نری و حتی نمیدونم چرا این توقع رو داشتم...منی که حتی اسمتم نمیدونم انتظار داشتم که نری
آروم لب زد: ا/ت
-ا/ت
آروم به طرفش برگشت
-من...
+به نظرت میتونیم باهم باشیم؟
نگاهش غمگین شد
-نمیدونم
+بذار سوالمو جور دیگ بپرسم...میخوای که باهم باشیم؟
نفس عمیقی کشید
-میخوام...میخوام ازم نترسی و ازم کمک بخوای..میخوام مال من باشی
+جونگکوک
-جانم
قلبش لرزید
+میخوام مال تو باشم...
====================
با صدای جیک جیک گنجشک ها ، لای چشماشو باز کرد و اولین چیزی که دید ، سینه های پهن جونگکوک بود
میخواست از جاش بلند شه که جونگکوک محکمتر بغلش کرد
+یاا بذار برم
-فقط پنج دیقه
+جونگکوکااا
-فقط پنج دیقه عشقم
پوفی کرد و با موهای کوک ور رفت
+امروز نوبت توعه بری شکار
-چشم
+آهو شکار کن واسم
-هوم چشم
+مادَشو بگیر بیشتر خون داره
-اهوم
دیگه این جنگل ممنوعه متعلق به زوج خوناشام بود...زوج خطرناکی که باهم خیلی خرابکاری میکردن
از وقتی که ا/ت تبدیل شده بود ، رابطشون هم بیشتر از قبل شده بود
+جونگکوک پنج دیقه شد
با بدخلقی دستاشو باز کرد و ا/ت از بغلش بیرون اومد
+لوس نشوها
بهش پشت کرد
-برو بابا
(منبع:تلگرام)
مردا کم کم جلو میومدن و با لبخند چندشی نگاهش میکردن
+جونگکوک...
قبل از اینکه دستشون به ا/ت بخوره ، چیزی مثل فشنگ تک تکشون رو ، به اینور اونور پرتاب کرد و استخونهاشون رو شکوند
آروم روی زمین افتاد و به جنازه ی اون مردا نگاهی انداخت
از تو تاریکی ، دو چشم قرمز بهش نزدیک میشدن
با دیدن اون دوچشم قرمز لبخند آرومی زد و دستشو رو کتفش گذاشت
+دیدی..میدونستم...تو میخواستی که من بمونم
جلوی پایه ا/ت زانو زد و دستشو رو کتفش گذاشت
بعد از چندثانیه ، کتفش مثل روز اول شد
+یاا رونمم زخمیه
پوفی کشید و دستشو رو رون های ا/ت گذاشت و زخمش رو ترمیم کرد
-مگه بهت نگفتم اینکارارو بذار کنار؟
توجهی به حرفش نکرد و از جاش بلند شد تا بره
+ممنون که نجاتم دادی
از کنارش گذشت ولی مچ دستش محکم گرفته شد
به طرفش برگشت
+چیه؟
-چرا حرفمو گوش ندادی؟
+چرا باید حرفای تورو گوش بدم؟
-باید بدی چون من میگم
+برو بابا
دستشو کشید و بهش پشت کرد
-اره نمیخواستم بری
با حرفش تو جاش ایستاد
-از پشت بهت خیره شده بودم و مثل یه احمق انتظار داشتم که برگردی و نری و حتی نمیدونم چرا این توقع رو داشتم...منی که حتی اسمتم نمیدونم انتظار داشتم که نری
آروم لب زد: ا/ت
-ا/ت
آروم به طرفش برگشت
-من...
+به نظرت میتونیم باهم باشیم؟
نگاهش غمگین شد
-نمیدونم
+بذار سوالمو جور دیگ بپرسم...میخوای که باهم باشیم؟
نفس عمیقی کشید
-میخوام...میخوام ازم نترسی و ازم کمک بخوای..میخوام مال من باشی
+جونگکوک
-جانم
قلبش لرزید
+میخوام مال تو باشم...
====================
با صدای جیک جیک گنجشک ها ، لای چشماشو باز کرد و اولین چیزی که دید ، سینه های پهن جونگکوک بود
میخواست از جاش بلند شه که جونگکوک محکمتر بغلش کرد
+یاا بذار برم
-فقط پنج دیقه
+جونگکوکااا
-فقط پنج دیقه عشقم
پوفی کرد و با موهای کوک ور رفت
+امروز نوبت توعه بری شکار
-چشم
+آهو شکار کن واسم
-هوم چشم
+مادَشو بگیر بیشتر خون داره
-اهوم
دیگه این جنگل ممنوعه متعلق به زوج خوناشام بود...زوج خطرناکی که باهم خیلی خرابکاری میکردن
از وقتی که ا/ت تبدیل شده بود ، رابطشون هم بیشتر از قبل شده بود
+جونگکوک پنج دیقه شد
با بدخلقی دستاشو باز کرد و ا/ت از بغلش بیرون اومد
+لوس نشوها
بهش پشت کرد
-برو بابا
(منبع:تلگرام)
۵۱.۸k
۱۲ خرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.