زندگی با بی تی اس...♡
#زندگی_با_بی_تی_اس
#part19
"ویو جونگ کوک"
نشسته بودم و داشتم با نارا حرف میزدم که یهو هایون با صورتی خیس از اشک اومد توی سالن
نارا بلند شد و روبه روی تک دخترش زانو زد...
نارا:چیشده هایون؟(نگران)
هایون:گمشووو ازت متنفرممم
تهیونگ:لعنتی...فکرکنم ات کار خودشو کرد!(خیلیییی اروم)
سون هی:(لبخند ملیح)
بلند شدم و رفتم طرف هایون
کوک:ات ...بهت چیزی گفته؟
هایون:(با علامت سر تایید کرد)
نارا:چ...چی بهت گفته قند عسلم؟
ات از توی اتاق اومد بیرون و اومد طرف ما
کوک:عااا....حتما داستان ترسناکی چیزی بوده ...نه هایون؟؟؟
هایون:ن...نه...خ...خانوم کیم..ی...یعنی...م...من...خ...خب...
ات:میخوای من بگم هایون؟
با ارنجم زدم به پهلوی ات
ات:اخ...چته دیوونه؟(اروم)
کوک:ببین بهترع بیشتر از این
ابرومو نبری خب؟(اروم)
ات:(لبخند ملیح)
نارااومد طرف ات و روبه روی ات وایستاد
نارا:ام...خانوم کیم...چیزی به نارا گفتین؟(نگران)
ات:اهوم...بلاخره باید همه چیز رو میفهمید دیگه!
نارا:ی...یعنی چی؟
ات:خب...من همهههههههه چیز رو به هایون توضیح دادم البته با ذکر مثال!
نارا:(روبه هایون)برای همین داری گریه میکنی هایون؟
هایون:(با سر تایید کرد)
ات:اههههههه مرتیکه روانیییی...حالا انگار چی شده که مارو از خونش بیرون کرده...ایشششش میمون گودزیلااااا
تهیونگ:چی شده؟؟؟؟چی میخواست بشه؟؟؟رفتی ریدی تو زندگی بچه بعد میخواد نازت کنه یا ازت تشکر کنه؟؟؟
سون هی:خب حالااااا ...اصن رفیقم خوب کرد...بلاخره اون توله باید میفهمید یا نه؟؟؟...افرین ات جونم اینا دارن زر مفت میزنن...نگران نباش!
کوک:تهیونگ راست میگه دیگه....حالا خوبه با دو سه تا فحش جمعش کرد قضیه رو وگرنه این نارایی که ما میشناسیم تا نمیکشتت ول کن قضیه نبود!
ات:پوفففف....چرا انقدر گندش میکنین؟؟؟اونا انقدر چندش بازی در اوردن که داشتم اوق میزدم!حالا منم دوس تا چیز به دخترش گفتم چیزی نبود که!
کوک:خیله خب...حالا سوار شین بریم خونه تا ببینم چا خاکی بر سرم بریزم!
ات:سوار چی؟(چشمک زد)
کوک:اتتتتتتت(داد)
سون هی و ات و تهوینگ :(خنده)
بیا پایین
خماریییییییییی😂❤
#part19
"ویو جونگ کوک"
نشسته بودم و داشتم با نارا حرف میزدم که یهو هایون با صورتی خیس از اشک اومد توی سالن
نارا بلند شد و روبه روی تک دخترش زانو زد...
نارا:چیشده هایون؟(نگران)
هایون:گمشووو ازت متنفرممم
تهیونگ:لعنتی...فکرکنم ات کار خودشو کرد!(خیلیییی اروم)
سون هی:(لبخند ملیح)
بلند شدم و رفتم طرف هایون
کوک:ات ...بهت چیزی گفته؟
هایون:(با علامت سر تایید کرد)
نارا:چ...چی بهت گفته قند عسلم؟
ات از توی اتاق اومد بیرون و اومد طرف ما
کوک:عااا....حتما داستان ترسناکی چیزی بوده ...نه هایون؟؟؟
هایون:ن...نه...خ...خانوم کیم..ی...یعنی...م...من...خ...خب...
ات:میخوای من بگم هایون؟
با ارنجم زدم به پهلوی ات
ات:اخ...چته دیوونه؟(اروم)
کوک:ببین بهترع بیشتر از این
ابرومو نبری خب؟(اروم)
ات:(لبخند ملیح)
نارااومد طرف ات و روبه روی ات وایستاد
نارا:ام...خانوم کیم...چیزی به نارا گفتین؟(نگران)
ات:اهوم...بلاخره باید همه چیز رو میفهمید دیگه!
نارا:ی...یعنی چی؟
ات:خب...من همهههههههه چیز رو به هایون توضیح دادم البته با ذکر مثال!
نارا:(روبه هایون)برای همین داری گریه میکنی هایون؟
هایون:(با سر تایید کرد)
ات:اههههههه مرتیکه روانیییی...حالا انگار چی شده که مارو از خونش بیرون کرده...ایشششش میمون گودزیلااااا
تهیونگ:چی شده؟؟؟؟چی میخواست بشه؟؟؟رفتی ریدی تو زندگی بچه بعد میخواد نازت کنه یا ازت تشکر کنه؟؟؟
سون هی:خب حالااااا ...اصن رفیقم خوب کرد...بلاخره اون توله باید میفهمید یا نه؟؟؟...افرین ات جونم اینا دارن زر مفت میزنن...نگران نباش!
کوک:تهیونگ راست میگه دیگه....حالا خوبه با دو سه تا فحش جمعش کرد قضیه رو وگرنه این نارایی که ما میشناسیم تا نمیکشتت ول کن قضیه نبود!
ات:پوفففف....چرا انقدر گندش میکنین؟؟؟اونا انقدر چندش بازی در اوردن که داشتم اوق میزدم!حالا منم دوس تا چیز به دخترش گفتم چیزی نبود که!
کوک:خیله خب...حالا سوار شین بریم خونه تا ببینم چا خاکی بر سرم بریزم!
ات:سوار چی؟(چشمک زد)
کوک:اتتتتتتت(داد)
سون هی و ات و تهوینگ :(خنده)
بیا پایین
خماریییییییییی😂❤
۹.۵k
۰۹ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.