پارت ۱۲ : ما پدرومادر ۶ پسربچه ی شیطون هستیم...
و رفتن و خوابیدن
صبح روز بعد
وقتی که بیدار شدن با دوازده چشم مواجه شدن
کوک : بابایی کجا بودی
نامجون : یکم کارم دیر شد عزیزم
یونگی : مامان خیلی نگرانت شد
نامجون : خب پس باید از دل مامانی در بیارم
نهیوتگ : مامانی با چی خوشحال میشی
رز : بت یه بالشت بازی و لولین بالش به سمت پسرا پرتاپ شد
صدای جیغ و خندشون کل اتاق رو پر کرده بود
پرها و الیافی که داخل بالت بودن همه روی هوا معلق بودن
تهیونگ : وایی خدا چقدر خوش گذشت
رز : خب من گشنمه کیا موافقن امروز صبحونه رو باهم دست کنیم
پسرا و نامی : من
رفتن داخل آشپزخونه
خب صبحونه چی بود
نامجون : صبحونه چی بخوریم
جیهوپ : من دلم رامیون میخواد خیلی وقته نخوردم
رز : منم دلم رامیون میخواد خب بریم درست کنیم
همه رفتن و شروع کردن به درست کردن رامیون هاشون
پسرا با پیژامه های که پارچش شبیه به پوست گاو میداد لباس پوشیده بودند رز و نامجونم لباس هاشون ست پسرا بول و روی کاناپه نشسته بودند کارتون نگاه میکردند و رامیون میخوردند
نامجون : میگم حالا که مدرسه ها تموم شده همه با یه سفر تابستونی چطورید ؟
جیمین : خوبه ولی نظر مامانی رز مهمه
رز : من که از خدامه یه حال و هوایی هم عوض میکنیم
نامجون : وایی عالی شد خب من بلیط پرواز به یه کشور دیگه رو واسه هشت نفر اوکی میکنم
رز : خب پسرا کجا دوس دارید برید
پسرا : فرانسه . پاریس
رز و نامجون : چرا پاریس
تهیونگ : اون کشور موردعلاقه ی منه
جونگ کوک : تهیونگ هیونگ خیلی ساله آرزو داره بره فرانسه همیشه شمع کیک های تولدشو که فوت میکنه همیشه میگه ای کاش بتونه بره فرانسه
رز : خب پس می ریم فرانسه
جین : فک کنم بلاخره اون همه اینکه تهیونگ بهمون فرانسوی یاد داد بلاخره به دردمون خورد
نامجون : شما فرانسوی بلدید ؟
یونگی : معلومه تازه ما اینگیلیسی هم خیلی خیلی خوب بلدیم تمام مدت تهیونگ بهمون یاد میداد
رز : آفرین به ته ته کوچولوی خودم
تهیوتگ : ممنون مامانی رز
نامجون : رز شلوار مشکیم کو
رز : دادم اجوما واست اتو کنه
کوک : جین هیونگ ..... ورلدواید هندسام
جین : جانم
کوک : میای زیپ چمدونم ببندی کمکم
جین : اومدم
شوگا : پسرااااا بالشت من کوووووو
جیهوپ : گذاشتم کنار چمدونت
شوگا : ممنونم هوپی
صبح روز بعد
وقتی که بیدار شدن با دوازده چشم مواجه شدن
کوک : بابایی کجا بودی
نامجون : یکم کارم دیر شد عزیزم
یونگی : مامان خیلی نگرانت شد
نامجون : خب پس باید از دل مامانی در بیارم
نهیوتگ : مامانی با چی خوشحال میشی
رز : بت یه بالشت بازی و لولین بالش به سمت پسرا پرتاپ شد
صدای جیغ و خندشون کل اتاق رو پر کرده بود
پرها و الیافی که داخل بالت بودن همه روی هوا معلق بودن
تهیونگ : وایی خدا چقدر خوش گذشت
رز : خب من گشنمه کیا موافقن امروز صبحونه رو باهم دست کنیم
پسرا و نامی : من
رفتن داخل آشپزخونه
خب صبحونه چی بود
نامجون : صبحونه چی بخوریم
جیهوپ : من دلم رامیون میخواد خیلی وقته نخوردم
رز : منم دلم رامیون میخواد خب بریم درست کنیم
همه رفتن و شروع کردن به درست کردن رامیون هاشون
پسرا با پیژامه های که پارچش شبیه به پوست گاو میداد لباس پوشیده بودند رز و نامجونم لباس هاشون ست پسرا بول و روی کاناپه نشسته بودند کارتون نگاه میکردند و رامیون میخوردند
نامجون : میگم حالا که مدرسه ها تموم شده همه با یه سفر تابستونی چطورید ؟
جیمین : خوبه ولی نظر مامانی رز مهمه
رز : من که از خدامه یه حال و هوایی هم عوض میکنیم
نامجون : وایی عالی شد خب من بلیط پرواز به یه کشور دیگه رو واسه هشت نفر اوکی میکنم
رز : خب پسرا کجا دوس دارید برید
پسرا : فرانسه . پاریس
رز و نامجون : چرا پاریس
تهیونگ : اون کشور موردعلاقه ی منه
جونگ کوک : تهیونگ هیونگ خیلی ساله آرزو داره بره فرانسه همیشه شمع کیک های تولدشو که فوت میکنه همیشه میگه ای کاش بتونه بره فرانسه
رز : خب پس می ریم فرانسه
جین : فک کنم بلاخره اون همه اینکه تهیونگ بهمون فرانسوی یاد داد بلاخره به دردمون خورد
نامجون : شما فرانسوی بلدید ؟
یونگی : معلومه تازه ما اینگیلیسی هم خیلی خیلی خوب بلدیم تمام مدت تهیونگ بهمون یاد میداد
رز : آفرین به ته ته کوچولوی خودم
تهیوتگ : ممنون مامانی رز
نامجون : رز شلوار مشکیم کو
رز : دادم اجوما واست اتو کنه
کوک : جین هیونگ ..... ورلدواید هندسام
جین : جانم
کوک : میای زیپ چمدونم ببندی کمکم
جین : اومدم
شوگا : پسرااااا بالشت من کوووووو
جیهوپ : گذاشتم کنار چمدونت
شوگا : ممنونم هوپی
۹.۲k
۱۹ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.