خوناشام پارت ۱۰
تا اینکه....
فردی که گویی رعیسشون بود گفت.
رع:د بیا دیگههههه
اون:چ چشم اومدم
.
.
.
مامان:دخترم(خواهر مایا) خیلی نگران خواهرتم
سونیون:الهی قربونت بشم نگران نباش. مطمئنم به زودی پیداش میشه
.
.
.
.
+ ک ک کوریا
_هیسسسسس آروم تر
+ ب باشه،میگم باید اون دانشگاهو پیدا کنیم،اونجا مطمئنا کلی آدم هست و راهمون میدن
_درسته درسته،ولی باید خیلی آهسته بریم چون این یکی ها بیشتر از اونی هستن که فکر میکردم
.
.
مایا و کوریا خیلی بدون صدا اما تند حرکت میکردن.ساعت ۳ نصف شب شده بود ولی مایا و کوریا به خونه بر نگشته بودن.
.
.
+کوریا یکم یواش تر نفسم بند اومد(نفس نفس زنان میگفت)
_کم مونده دیگه داریم میرسیم
+به ۷۰۰ متر اون ور تر میگی کم؟؟؟؟
_بله! اگه یذره تند تر بیاییی
.
مایا
با این حرف کوریا جو گیر شدمو جلوتر از کوریا میرفتم که....
کوریا دستمو گرفت و کشوندم پشت درخت
واییی من خیلی دست و پا چلفتیم درسته اون سربازا داشتن از اونجا رد میشدن و اگه کوریا دستمو نمیگرفت حتما میدیدنم
.
+اوممم،مرسی🙂بازم که مثل همیشه جونمو نجات دادی
_قابلی نداشت ولی تو هم یذره حواستو جمع کن
+چشم فرمانده(و دستشو مثل سربازا گذاشت رو سرش🗿)
_مسخره بازیم در نیار
+باشه بابا
این داستان ادامه دارد...
پارت بعدی شرط نداره😯بعد از اینکه یه پارت از دریچه مخفی عشق نوشتم میزارمش😊
🌈لاویو🌈
#جونکگکوک
#تهیونگ
#بی_تی_اس
#آرمی
#جین
#شوگا
#نامجون
#جیهوپ
#جیمین
#فیک
#فیک_بی_تی_اس
#اسمات
#سناریو
#تصور_کن
#درخواستی
#ویکوک
#شیپ
#ایند
#ونزدی
#خاویر
#سریال_ونزدی
#پروفایل
#کیپاپ
فردی که گویی رعیسشون بود گفت.
رع:د بیا دیگههههه
اون:چ چشم اومدم
.
.
.
مامان:دخترم(خواهر مایا) خیلی نگران خواهرتم
سونیون:الهی قربونت بشم نگران نباش. مطمئنم به زودی پیداش میشه
.
.
.
.
+ ک ک کوریا
_هیسسسسس آروم تر
+ ب باشه،میگم باید اون دانشگاهو پیدا کنیم،اونجا مطمئنا کلی آدم هست و راهمون میدن
_درسته درسته،ولی باید خیلی آهسته بریم چون این یکی ها بیشتر از اونی هستن که فکر میکردم
.
.
مایا و کوریا خیلی بدون صدا اما تند حرکت میکردن.ساعت ۳ نصف شب شده بود ولی مایا و کوریا به خونه بر نگشته بودن.
.
.
+کوریا یکم یواش تر نفسم بند اومد(نفس نفس زنان میگفت)
_کم مونده دیگه داریم میرسیم
+به ۷۰۰ متر اون ور تر میگی کم؟؟؟؟
_بله! اگه یذره تند تر بیاییی
.
مایا
با این حرف کوریا جو گیر شدمو جلوتر از کوریا میرفتم که....
کوریا دستمو گرفت و کشوندم پشت درخت
واییی من خیلی دست و پا چلفتیم درسته اون سربازا داشتن از اونجا رد میشدن و اگه کوریا دستمو نمیگرفت حتما میدیدنم
.
+اوممم،مرسی🙂بازم که مثل همیشه جونمو نجات دادی
_قابلی نداشت ولی تو هم یذره حواستو جمع کن
+چشم فرمانده(و دستشو مثل سربازا گذاشت رو سرش🗿)
_مسخره بازیم در نیار
+باشه بابا
این داستان ادامه دارد...
پارت بعدی شرط نداره😯بعد از اینکه یه پارت از دریچه مخفی عشق نوشتم میزارمش😊
🌈لاویو🌈
#جونکگکوک
#تهیونگ
#بی_تی_اس
#آرمی
#جین
#شوگا
#نامجون
#جیهوپ
#جیمین
#فیک
#فیک_بی_تی_اس
#اسمات
#سناریو
#تصور_کن
#درخواستی
#ویکوک
#شیپ
#ایند
#ونزدی
#خاویر
#سریال_ونزدی
#پروفایل
#کیپاپ
۱۶.۷k
۱۸ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.