cute lover
پارت ۸
ویو فردا صبح
ویو جیسونگ
با صدایه زنگ گوشیم از خواب بیدار شدم. به گوشیم نگاه کردم و دیدم ساعت ۹ عه. امروز روز تعطیله کی زنگ زده پس؟ دیدم فلیکس بوده. سریع زنگش زدم
جیسونگ: الو سلام فلیکس چیشده؟
فلیکس: سلام جیسونگ خوبی؟ راستش میخواستم یه درخواستی بکنم اگه اذیت نمیشی.
جیسونگ: چی بگو
فلیکس: پدر و مادر منو هیونجین خواستن که مارو ببینن. نمیخوام بینا رو ببینن و بینا اونارو ببینه چون خیلی بد میشه اگه میشه میتونی خودتو مینهو حالا اگه دونم تونست امشب بینا پیشتون باشه؟
جیسونگ: اره چرا نمیشه الان به لینو هم میگم.
فلیکس: واقعا ازت ممنونم.
جیسونگ: خواهش میکنم.کی میاریش؟
فلیکس: ساعت ۷. من دیگه باید برم خدافظ!
جیسونگ: باشه خدافظ!
گوشیو قطع کردم و شماره مینهو رو گرفتم.
ویو مینهو
تو خواب خوش بودم که یهو گوشیم زنگ خورد. با بی حوصلگی برش داشتم و دیدم جیسونگه. چرا الان زنگ زده؟!
جیسونگ: الو سلام صبح بخیر!
مینهو: الو چی کار داری؟
جیسونگ: خواب بودی؟ ببخشید میخواستم یه چیزی بهت بگم..........( ماجرا رو تعریف کرد)
مینهو: نمیتونستی بعدا بگیی؟!
جیسونگ: بعدا یادم میرفتتت! به خوابت برس.
بعد گوشیو قطع کرد و دوباره گرفتم خوابیدم.
ساعت ۱۲
از خواب بیدار شدم. دیدم ساعت ۱۲ عه. رفتم دسشویی و کارای لازمو کردم و رفتن تو اشپز خونه. خواستم چیزی بخورم که صدایه زنگ درو شنیدم. کیه یعنی؟
درو باز کردم و با قیافه بچگونه جیسونگ مواجه شدم.
جیسونگ: سلام صبحت....یعنی چیز ظهرت بخیر!
مینهو: سلام...از کجا میدونی تا الان خواب بودم؟
جیسونگ: چند بار زنگت زدم و پیامت دادم جواب ندادی.
مینهو: اها....چرا اومدی اینجا؟ تو اون قابلمه چیه؟
جیسونگ: خب راستش غذا درست کرده بودم و زیاد شده بود گفتم بیای خونم باهم بخوریم ولی هر چی زنگت زدم و پیامت دادم جواب ندادی برای همین خودم اومدم.
ویو فردا صبح
ویو جیسونگ
با صدایه زنگ گوشیم از خواب بیدار شدم. به گوشیم نگاه کردم و دیدم ساعت ۹ عه. امروز روز تعطیله کی زنگ زده پس؟ دیدم فلیکس بوده. سریع زنگش زدم
جیسونگ: الو سلام فلیکس چیشده؟
فلیکس: سلام جیسونگ خوبی؟ راستش میخواستم یه درخواستی بکنم اگه اذیت نمیشی.
جیسونگ: چی بگو
فلیکس: پدر و مادر منو هیونجین خواستن که مارو ببینن. نمیخوام بینا رو ببینن و بینا اونارو ببینه چون خیلی بد میشه اگه میشه میتونی خودتو مینهو حالا اگه دونم تونست امشب بینا پیشتون باشه؟
جیسونگ: اره چرا نمیشه الان به لینو هم میگم.
فلیکس: واقعا ازت ممنونم.
جیسونگ: خواهش میکنم.کی میاریش؟
فلیکس: ساعت ۷. من دیگه باید برم خدافظ!
جیسونگ: باشه خدافظ!
گوشیو قطع کردم و شماره مینهو رو گرفتم.
ویو مینهو
تو خواب خوش بودم که یهو گوشیم زنگ خورد. با بی حوصلگی برش داشتم و دیدم جیسونگه. چرا الان زنگ زده؟!
جیسونگ: الو سلام صبح بخیر!
مینهو: الو چی کار داری؟
جیسونگ: خواب بودی؟ ببخشید میخواستم یه چیزی بهت بگم..........( ماجرا رو تعریف کرد)
مینهو: نمیتونستی بعدا بگیی؟!
جیسونگ: بعدا یادم میرفتتت! به خوابت برس.
بعد گوشیو قطع کرد و دوباره گرفتم خوابیدم.
ساعت ۱۲
از خواب بیدار شدم. دیدم ساعت ۱۲ عه. رفتم دسشویی و کارای لازمو کردم و رفتن تو اشپز خونه. خواستم چیزی بخورم که صدایه زنگ درو شنیدم. کیه یعنی؟
درو باز کردم و با قیافه بچگونه جیسونگ مواجه شدم.
جیسونگ: سلام صبحت....یعنی چیز ظهرت بخیر!
مینهو: سلام...از کجا میدونی تا الان خواب بودم؟
جیسونگ: چند بار زنگت زدم و پیامت دادم جواب ندادی.
مینهو: اها....چرا اومدی اینجا؟ تو اون قابلمه چیه؟
جیسونگ: خب راستش غذا درست کرده بودم و زیاد شده بود گفتم بیای خونم باهم بخوریم ولی هر چی زنگت زدم و پیامت دادم جواب ندادی برای همین خودم اومدم.
۸.۱k
۱۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.