part: 39
یکی داد زد
_ناووبین اینجان
اروم سرمو سمت صدا چوخوندم وقتی سرمو چرخوندم کلاه لباشم نصف صورتمو گرف
چن تا پسر بودن که یکیشون گوشی دستش بودو گف
_ارع نوشته اومدن بوسان چقد خوب میشه ببینیمشون
نفس راحتی کشیدیم
همیشه وقتی میخواستیم رستوران غذا بخوریم کمپانی یجوری برنامه ریزی میکرد که با وجود کلی مشتری مث ادمای عادی بتونیم غذامونو بخوریم
چون قبلش با هرچی طرفدار تو اون رستوران بود عکس میگرفتیم و دیگه کارمون راحت میشد
اونوو: ایی ترسیدم
غذامونو خوردیم وقتی داشتیم حساب میکردیم صاحب مغازه روبه من گف
_شما اهل بوسانین
هانا: اه بله ولی چطور فهمیدین
_از لهجه تون
روبه اونوو و بین کردو گف
_ ولی شما اهل اینجا نیسیتید
جفتشون سر تکون دادن
با هم تعظیم کردیم و گفتیم
_خدافظ
از رستوران اومدیم بیرون
هانا: بریم خونه دیگه نه
بادیگاردا یکم دور از ما وایساده بودن
ثلی با مخالفت از طرف مینوو مواجه شدم
_نه کی گفته هنوز ی جا مونده که بریم
منو اونوو با تعجب گفتیم
_کجا
خیلی پر انرژی تر از قبل گف
_ازونجاییکه من تو اب نیومدم بریم ساحل
هانا: حداقل اینهمه خریدی که کردیمو بزاریم خونه بعد
قبول کرد برگشتیم خونه و هرچی که خریده بودیمو گذاشتیم دم در و منو اونوو بدو بدو سمت کاناپه رفتیم و دراز کشیدیم
اونوو: اییی کل بدنم درد میکنه
هانا: منم از صبح تا حالا داریم راه میریم
با دادی که مینوو زد پاشدیم نشستیم
_پاشین باید بریم ساحل
اونوو: تروخدا فردا بریم
با اخم الکی گف
_ فردا که میخوایم بریم زودباشین
با غر غر پاشدیم رفتیم تو اتاقامون برای عوض کردن لباس
*
داشتیم تو ساحل قدم میزدیم قبلش اب بازی کردیمو الانم دیگه هوا داره تاریک میشه و باید برگردیم
هانا: راستی من لهجه بوسانیم برگشته
اونوو: ارع ارع حتی اون اجوشی هم فهمید
هانا: در عرض چن ساعت برگشت
مینوو: ولی این لهجت خیلی کیوته
هانا:(خنده)
اونوو: یا راستی شنیدی ی خبرایی راجب تو و جونگ کوک پخش شده
هانا: چه خبری
منتظر زل زدیم به اونوو که دهن باز کنه و مارو از تعجب دربیاره
اونوو: حتما ندیدی ی خبرایی راجب قرار گذاشتنتون پخش شده تقریبا کل اینترنت پر شده ازین خبر
با حرفش خشکم زد ینی چی ازین میترسم کار کمپانی باشه
ولی فک نکنم کمپانی همچین کاری کنه. میکنه؟
هانا: ی ی یعنی چی چه قرار گذاشتنی
اونوو: نمیدونم صب کن نشونت بدم
گوشیشو دراوورد و بعد اینکه گوشیشو روشن کردو وارد اینترنت شد گوشیشو داد دست من
عکس منو کوکو گذاشته بودنو نوشته بودن که باهم قرار میزاریم
هانا: این چه کوفتیه
کامنتای زیرشو با صدای بلند خوندم
_ارع واقعا بهم میان
_بنظرم هانا سنش خیلی کمه برا قرار گذاشتن
_هانا از کوک خیلی کوچیکتره
_هانا برا قرار گذاشتن زیادی بچس
_من از اولم میدونستم اینا بلاخره همچسن خبری ازشون درمیاد
_خیلی باهم صمیمی بودن فک نمیکردم رابطشون بیشتر از یه دوستی باشه
_ناووبین اینجان
اروم سرمو سمت صدا چوخوندم وقتی سرمو چرخوندم کلاه لباشم نصف صورتمو گرف
چن تا پسر بودن که یکیشون گوشی دستش بودو گف
_ارع نوشته اومدن بوسان چقد خوب میشه ببینیمشون
نفس راحتی کشیدیم
همیشه وقتی میخواستیم رستوران غذا بخوریم کمپانی یجوری برنامه ریزی میکرد که با وجود کلی مشتری مث ادمای عادی بتونیم غذامونو بخوریم
چون قبلش با هرچی طرفدار تو اون رستوران بود عکس میگرفتیم و دیگه کارمون راحت میشد
اونوو: ایی ترسیدم
غذامونو خوردیم وقتی داشتیم حساب میکردیم صاحب مغازه روبه من گف
_شما اهل بوسانین
هانا: اه بله ولی چطور فهمیدین
_از لهجه تون
روبه اونوو و بین کردو گف
_ ولی شما اهل اینجا نیسیتید
جفتشون سر تکون دادن
با هم تعظیم کردیم و گفتیم
_خدافظ
از رستوران اومدیم بیرون
هانا: بریم خونه دیگه نه
بادیگاردا یکم دور از ما وایساده بودن
ثلی با مخالفت از طرف مینوو مواجه شدم
_نه کی گفته هنوز ی جا مونده که بریم
منو اونوو با تعجب گفتیم
_کجا
خیلی پر انرژی تر از قبل گف
_ازونجاییکه من تو اب نیومدم بریم ساحل
هانا: حداقل اینهمه خریدی که کردیمو بزاریم خونه بعد
قبول کرد برگشتیم خونه و هرچی که خریده بودیمو گذاشتیم دم در و منو اونوو بدو بدو سمت کاناپه رفتیم و دراز کشیدیم
اونوو: اییی کل بدنم درد میکنه
هانا: منم از صبح تا حالا داریم راه میریم
با دادی که مینوو زد پاشدیم نشستیم
_پاشین باید بریم ساحل
اونوو: تروخدا فردا بریم
با اخم الکی گف
_ فردا که میخوایم بریم زودباشین
با غر غر پاشدیم رفتیم تو اتاقامون برای عوض کردن لباس
*
داشتیم تو ساحل قدم میزدیم قبلش اب بازی کردیمو الانم دیگه هوا داره تاریک میشه و باید برگردیم
هانا: راستی من لهجه بوسانیم برگشته
اونوو: ارع ارع حتی اون اجوشی هم فهمید
هانا: در عرض چن ساعت برگشت
مینوو: ولی این لهجت خیلی کیوته
هانا:(خنده)
اونوو: یا راستی شنیدی ی خبرایی راجب تو و جونگ کوک پخش شده
هانا: چه خبری
منتظر زل زدیم به اونوو که دهن باز کنه و مارو از تعجب دربیاره
اونوو: حتما ندیدی ی خبرایی راجب قرار گذاشتنتون پخش شده تقریبا کل اینترنت پر شده ازین خبر
با حرفش خشکم زد ینی چی ازین میترسم کار کمپانی باشه
ولی فک نکنم کمپانی همچین کاری کنه. میکنه؟
هانا: ی ی یعنی چی چه قرار گذاشتنی
اونوو: نمیدونم صب کن نشونت بدم
گوشیشو دراوورد و بعد اینکه گوشیشو روشن کردو وارد اینترنت شد گوشیشو داد دست من
عکس منو کوکو گذاشته بودنو نوشته بودن که باهم قرار میزاریم
هانا: این چه کوفتیه
کامنتای زیرشو با صدای بلند خوندم
_ارع واقعا بهم میان
_بنظرم هانا سنش خیلی کمه برا قرار گذاشتن
_هانا از کوک خیلی کوچیکتره
_هانا برا قرار گذاشتن زیادی بچس
_من از اولم میدونستم اینا بلاخره همچسن خبری ازشون درمیاد
_خیلی باهم صمیمی بودن فک نمیکردم رابطشون بیشتر از یه دوستی باشه
۸.۴k
۰۵ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.