فصل2پارت75
Part75
f2
تهیونگ: بهتری؟
نانا: اهم بیا دمنوشتو بخور
تهیونگ: باشه بیا بریم رو صندلی بشینیم
راوی: نشستن رو صندلی و تهیونک شروع کرد به نوشیدن دمنوشش
تهیونگ: راستی امروز میریم پاساژ
نانا: برا چی
تهیونگ: خرید فردا عقده یه لباس و کفش باید بگیری
نانا: اها اره پاک یادم رفته بود ذهنم مشغول بود
تهیونگ: میدونم ذهنت مشغول من بود
نانا: نه خیرم
تهیونگ: (خنده)
نانا : مرض
تهیونگ: نانا
نانا : بله
تهیونگ: خیلی مراعاتت کردم
نانا: مراعات چیمو کردی؟
تهیونگ: خجالتت
نانا: هااا؟!؟
راوی: بعد حرف نانا تهیونگ سریع لبشو گذاشت رو لب نانا اروم میبوسیدش
تهیونگ ویو:خیلی دلم برا لباش تنگ شده بود پلی خیلی مراعاتش کردم چون خجالت میکشه
نانا ویو: شکه شده بودم خدایا اون .... اون الان منو داره میبوسه نمیدونم چرا ولی همراهیش کردم یه حسی بهم میداد دقیق نمیدونم چه حسیه ولی لذت داشت برام خیلییییییی
f2
تهیونگ: بهتری؟
نانا: اهم بیا دمنوشتو بخور
تهیونگ: باشه بیا بریم رو صندلی بشینیم
راوی: نشستن رو صندلی و تهیونک شروع کرد به نوشیدن دمنوشش
تهیونگ: راستی امروز میریم پاساژ
نانا: برا چی
تهیونگ: خرید فردا عقده یه لباس و کفش باید بگیری
نانا: اها اره پاک یادم رفته بود ذهنم مشغول بود
تهیونگ: میدونم ذهنت مشغول من بود
نانا: نه خیرم
تهیونگ: (خنده)
نانا : مرض
تهیونگ: نانا
نانا : بله
تهیونگ: خیلی مراعاتت کردم
نانا: مراعات چیمو کردی؟
تهیونگ: خجالتت
نانا: هااا؟!؟
راوی: بعد حرف نانا تهیونگ سریع لبشو گذاشت رو لب نانا اروم میبوسیدش
تهیونگ ویو:خیلی دلم برا لباش تنگ شده بود پلی خیلی مراعاتش کردم چون خجالت میکشه
نانا ویو: شکه شده بودم خدایا اون .... اون الان منو داره میبوسه نمیدونم چرا ولی همراهیش کردم یه حسی بهم میداد دقیق نمیدونم چه حسیه ولی لذت داشت برام خیلییییییی
۵.۰k
۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.