مادربزرگ می گفت چربی را برایم قدغن کرده اند، نمک، قند، گو
مادربزرگ می گفت چربی را برایم قدغن کرده اند، نمک، قند، گوشت، همگی برایم قدغن شده، یکباره بگویید خدایی نکرده بمیرم راحت شوم!
او نمی دانست که من خاطره را قدغن کردم، عکس را قدغن کردم، عطر را، آهنگ را، نگاه را، آیینه را، حالا هم هزاران سال است که مرده ام...
اما هنوز راحت نشدم!
عطر چشمان او/ روزبه_معین
او نمی دانست که من خاطره را قدغن کردم، عکس را قدغن کردم، عطر را، آهنگ را، نگاه را، آیینه را، حالا هم هزاران سال است که مرده ام...
اما هنوز راحت نشدم!
عطر چشمان او/ روزبه_معین
۴۷۷
۲۵ خرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.