فیک کوک (پرستار بچه) پارت 5
سوار ماشین شدم و حرکت کردیم وقتی رسیدیم برام در رو باز کرد یه امارت خیلی خیلی بزرگی بود
وقتی رفتم داخل کفش پاشنه بلندم باعث شد صدای زیادی ایجاد بشه
کوک: ساکت بچه خوابه
لیا: اها ببخشید.. راستی بچه تو از من بدش میاد پس چرا منو استخدام کردی
کوک: مگه باید بچه خوشش بیاد؟ من چی؟
اومد نزدیکم منم رفتم عقب و گفتم...
لیا: ساکت شو
کوک: چی گفتی؟
لیا: هیچی
کوک: اتاقت اون بالاست برو وسایلت رو بزار بیا پایین کارت دارم
لیا: باشه
تق تق تق
کوک برگشت
کوک: مگه نگفتم صدا نده
لیا: خب من چه کار کنم کفشم صدا میده
کوک اومد سمتم و منو براید استایل بغل کرد از پله ها بردم بالا و گذاشتم تو اتاق
تا خواستم تشکر کنم از اتاق رفت بیرون😑
رفتم از چمدونم دمپایی برداشتم پوشیدم و لباس هام رو هم عوض کردم و رفتم پایین
دیدم روی کاناپه نشسته اشاره کرد بهم که بیا بشین
رفتم پیشش گفتم: چی شده کارم داشتی
کوک: ....
منتظر پارت بعدی باشید
وقتی رفتم داخل کفش پاشنه بلندم باعث شد صدای زیادی ایجاد بشه
کوک: ساکت بچه خوابه
لیا: اها ببخشید.. راستی بچه تو از من بدش میاد پس چرا منو استخدام کردی
کوک: مگه باید بچه خوشش بیاد؟ من چی؟
اومد نزدیکم منم رفتم عقب و گفتم...
لیا: ساکت شو
کوک: چی گفتی؟
لیا: هیچی
کوک: اتاقت اون بالاست برو وسایلت رو بزار بیا پایین کارت دارم
لیا: باشه
تق تق تق
کوک برگشت
کوک: مگه نگفتم صدا نده
لیا: خب من چه کار کنم کفشم صدا میده
کوک اومد سمتم و منو براید استایل بغل کرد از پله ها بردم بالا و گذاشتم تو اتاق
تا خواستم تشکر کنم از اتاق رفت بیرون😑
رفتم از چمدونم دمپایی برداشتم پوشیدم و لباس هام رو هم عوض کردم و رفتم پایین
دیدم روی کاناپه نشسته اشاره کرد بهم که بیا بشین
رفتم پیشش گفتم: چی شده کارم داشتی
کوک: ....
منتظر پارت بعدی باشید
۲۰۷.۷k
۰۳ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.