part 5
کلی کار کرده بودم پشت مانیتور خیلی خسته بودم و همونجا خوابم برد
از زبون جونگ کوک
از در اتاقم بیرون اومدم دستمو پشتم گرفتم و تو سالن راه رفتم دیدم در اتاق کار ماریا بازه رفتم تو خواب بود میخواستم برم که دیدم داره میوفته زمین سریع رفتم گرفتمش براید استایل بغلش کردم بردمش تو اتاقش گذاشتمش رو تخت موهاشو زدم کنار تو زندگیم چهره به این خوشگلی ندیده بودم اینه فرشته ها خوابیده بود چرا قلبم داشت تند تند میزد چرا حس خاصی به دختر روبه روم داشتم که اینه ماه جلو چشم میدرخشید لبایه خوشگل پوست سفید موهایی به سیاهیه شب لبخندی رو لبام نشست دماغشو ناخوداگاه آروم بوسیدم در گوشش گفتم من:تو مال منی بیبی گرل مال جئون جونگ کوک یادت باشه قرار نیست از دستت بدم همون موقع دستش افتاد دور گردنم سرمو گرفت زیر لب زم زمه کرد ماریا:همینجا بمون لطفا خرگوش کوچولو من من:واتتتت دستشو رو موهام کشید منم کنارش خوابیدم دستامو دور کمرش پیچیدم وقتی بغلش کردم یه آرامش خاصی تو وجودم شکل گرفت کوک:داری دیوونم میکنی گربه چموش همونجوری خوابیدم
از زبون خودم
صبح از خواب بیدار شدم اولین چیزی که دیدم چهره جذاب کسی که روبه روم بود مواجح شدم هیچ وقت از نزدیک انقدر کیوت و جذاب ندیده بودمش به لباش نگاه کردم میخواستم دستمو رو لپشم بزارم که دستمو گرفت چشماشو باز کرد منو چسبوند به خودش بدنمو کوک:صبح بخیر خوشگل خانوم من:صبح بخیر تو اتاق من چیکار میکنی کوک:اینجا خونه منه ها حق ندارم بیام تو یکی از اتاقا میخواستم برم که محکم گرفتم کوک:چیکار میخواستی بکنی من:و ولم کن کوک:من تو رو ول نمیکنم بیبی من:م من کاری نمیخواستم بکنم طاق بازم کرد اومد روم صورتش یجوری نزدیک صورتم بود که هم تپش قلب گرفته بودم هم نمی تونستم حرف بزنم دوتا دستاشو رو صورتم گذاشت محکم لبامو بوسید چشمام گرد شد با مشت میکوبیدم به بازوش که منم همراهی کردم به جایه کوبیدن به بازوش دستمو کشیدم روش جدا شد من:جونگ کوک سرشو برد تو گردنم قلقلکم میومد خندیدم من:هی قلقلکم میاد خندیدم بلند شد رفت اونور از در اتاق رفت بیرون دستمو رو لبم گذاشتم رفتم از اتاق بیرون صورتمو شستم لباسمو عوض کردم یه لباس سفید دکمه دار پوشیدم با یه شلوار مشکی که پاچش گشاد بود پوشیدم رفتم پایین با اون همه وقار نشسته بود پشت میز صبحونه نگام نمیکرد نه به اون بوسیدنش نه با الان:/😐
از زبون جونگ کوک
از در اتاقم بیرون اومدم دستمو پشتم گرفتم و تو سالن راه رفتم دیدم در اتاق کار ماریا بازه رفتم تو خواب بود میخواستم برم که دیدم داره میوفته زمین سریع رفتم گرفتمش براید استایل بغلش کردم بردمش تو اتاقش گذاشتمش رو تخت موهاشو زدم کنار تو زندگیم چهره به این خوشگلی ندیده بودم اینه فرشته ها خوابیده بود چرا قلبم داشت تند تند میزد چرا حس خاصی به دختر روبه روم داشتم که اینه ماه جلو چشم میدرخشید لبایه خوشگل پوست سفید موهایی به سیاهیه شب لبخندی رو لبام نشست دماغشو ناخوداگاه آروم بوسیدم در گوشش گفتم من:تو مال منی بیبی گرل مال جئون جونگ کوک یادت باشه قرار نیست از دستت بدم همون موقع دستش افتاد دور گردنم سرمو گرفت زیر لب زم زمه کرد ماریا:همینجا بمون لطفا خرگوش کوچولو من من:واتتتت دستشو رو موهام کشید منم کنارش خوابیدم دستامو دور کمرش پیچیدم وقتی بغلش کردم یه آرامش خاصی تو وجودم شکل گرفت کوک:داری دیوونم میکنی گربه چموش همونجوری خوابیدم
از زبون خودم
صبح از خواب بیدار شدم اولین چیزی که دیدم چهره جذاب کسی که روبه روم بود مواجح شدم هیچ وقت از نزدیک انقدر کیوت و جذاب ندیده بودمش به لباش نگاه کردم میخواستم دستمو رو لپشم بزارم که دستمو گرفت چشماشو باز کرد منو چسبوند به خودش بدنمو کوک:صبح بخیر خوشگل خانوم من:صبح بخیر تو اتاق من چیکار میکنی کوک:اینجا خونه منه ها حق ندارم بیام تو یکی از اتاقا میخواستم برم که محکم گرفتم کوک:چیکار میخواستی بکنی من:و ولم کن کوک:من تو رو ول نمیکنم بیبی من:م من کاری نمیخواستم بکنم طاق بازم کرد اومد روم صورتش یجوری نزدیک صورتم بود که هم تپش قلب گرفته بودم هم نمی تونستم حرف بزنم دوتا دستاشو رو صورتم گذاشت محکم لبامو بوسید چشمام گرد شد با مشت میکوبیدم به بازوش که منم همراهی کردم به جایه کوبیدن به بازوش دستمو کشیدم روش جدا شد من:جونگ کوک سرشو برد تو گردنم قلقلکم میومد خندیدم من:هی قلقلکم میاد خندیدم بلند شد رفت اونور از در اتاق رفت بیرون دستمو رو لبم گذاشتم رفتم از اتاق بیرون صورتمو شستم لباسمو عوض کردم یه لباس سفید دکمه دار پوشیدم با یه شلوار مشکی که پاچش گشاد بود پوشیدم رفتم پایین با اون همه وقار نشسته بود پشت میز صبحونه نگام نمیکرد نه به اون بوسیدنش نه با الان:/😐
۲۸.۲k
۰۵ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.