Extraordinary 16
هیونجین : چی شده؟ میترسی؟ کتک زدن یاد نگرفتی؟
ریکی : ت تو ... چطوری منو پیدا کردی ؟ چرا ا/ت رو بستی به توالت؟
هیونجین : اووو پس اسم اون بچه ا/ت عه چیشده به سر پرستی گرفتیش؟
ویو_راوی : ریکی نفسش سنگین سده بود و چشاش سیاهی میرفت ولی پلیسا همون موقع رسیدن و هیونجینو بردن و ریکی نشست روی زمین که اگر بیشتر چشمش سیاهی رفت زمین نخوره
ویو_ا/ت : رفتم توی اتاق و ریکی رو روی زمین دیدم گفت چشماش سیاهی میره پس منم کمک کردم بیشنه روی تخت و بهش یه لیوان آب دادم آروم آروم دراز کشید و بهم گفت بهش چند ثانیه وقت بدم که به خودش بیاد منم فقط از اتاق رفتم بیرون و طناب ها و چسب های وسط دستشویی رو جمع کردم که یکم دور و ورم جمع شه بتونم فکر کنم
ریکی : ا/ت شی....
ا/ت : جانم
ریکی : ببخشید که اینجوری شد ...
ا/ت : این چه حرفیه بلخره اتفاق بود دیگه
ریکی : ولی تقصیر منه اگر همون روزی که هیونجین گفته بود مشقاشو مینوشتم و به مدیر مدرسه لوش نمیدادم شاید الان وضع این نبود
ویو_راوی : ا/ت کل شجاعتش یجا جمع کرد و رفت سمت ریکی بقلش کرد و موهاشو نوازش کرد تلاش کرد آرومش کنه که ریکی زد زیر گریه ا/ت خیلی هول کرده بود و هی اشکای ریکی رو پاک میکرد و بهش میگفت اتفاق بوده و تقصیر اون بوده که درو باز کرده ولی ریکی آروم نمیشد سر ریکی رو آروم بالا که توی صورتش نگا کنه و آروم بوسیدش ریکی بخاطر شوک شدن گریش بند اومد و صورتش قرمز شد
ا/ت : خ خب دیگه ب بیا بریم تو صورتتو بشور منم ناهار درست میکنم اره ...
ریکی : تو همین الان چیکار کردییی؟
ا/ت : میخای بیبیمباپ درست کنم؟
ریکی : یاااا بحث رو نپیچونننن
ا/ت : بدو صورتتو بشور بیا ناهار
ریکی : یااااا
خب من باید یه حرفی با شماها بزنم
اول از همه من واقعا معذرت میخام امتحانای ما یکم وضعش داغونه قاطی پاتی شده نوشتن فیک خیلی سخت شده
دوم اینکه من تازگیا ایده هام دارن ته میکشن برای همین فک نکنم بتونم اکسترا اودینری رو بیشتر از حد اکثر ۱۰ پارت دیگه ادامه بدم
سوم اینکه دوس دارین یه تک پارتی مینسونگ بزارم؟
ریکی : ت تو ... چطوری منو پیدا کردی ؟ چرا ا/ت رو بستی به توالت؟
هیونجین : اووو پس اسم اون بچه ا/ت عه چیشده به سر پرستی گرفتیش؟
ویو_راوی : ریکی نفسش سنگین سده بود و چشاش سیاهی میرفت ولی پلیسا همون موقع رسیدن و هیونجینو بردن و ریکی نشست روی زمین که اگر بیشتر چشمش سیاهی رفت زمین نخوره
ویو_ا/ت : رفتم توی اتاق و ریکی رو روی زمین دیدم گفت چشماش سیاهی میره پس منم کمک کردم بیشنه روی تخت و بهش یه لیوان آب دادم آروم آروم دراز کشید و بهم گفت بهش چند ثانیه وقت بدم که به خودش بیاد منم فقط از اتاق رفتم بیرون و طناب ها و چسب های وسط دستشویی رو جمع کردم که یکم دور و ورم جمع شه بتونم فکر کنم
ریکی : ا/ت شی....
ا/ت : جانم
ریکی : ببخشید که اینجوری شد ...
ا/ت : این چه حرفیه بلخره اتفاق بود دیگه
ریکی : ولی تقصیر منه اگر همون روزی که هیونجین گفته بود مشقاشو مینوشتم و به مدیر مدرسه لوش نمیدادم شاید الان وضع این نبود
ویو_راوی : ا/ت کل شجاعتش یجا جمع کرد و رفت سمت ریکی بقلش کرد و موهاشو نوازش کرد تلاش کرد آرومش کنه که ریکی زد زیر گریه ا/ت خیلی هول کرده بود و هی اشکای ریکی رو پاک میکرد و بهش میگفت اتفاق بوده و تقصیر اون بوده که درو باز کرده ولی ریکی آروم نمیشد سر ریکی رو آروم بالا که توی صورتش نگا کنه و آروم بوسیدش ریکی بخاطر شوک شدن گریش بند اومد و صورتش قرمز شد
ا/ت : خ خب دیگه ب بیا بریم تو صورتتو بشور منم ناهار درست میکنم اره ...
ریکی : تو همین الان چیکار کردییی؟
ا/ت : میخای بیبیمباپ درست کنم؟
ریکی : یاااا بحث رو نپیچونننن
ا/ت : بدو صورتتو بشور بیا ناهار
ریکی : یااااا
خب من باید یه حرفی با شماها بزنم
اول از همه من واقعا معذرت میخام امتحانای ما یکم وضعش داغونه قاطی پاتی شده نوشتن فیک خیلی سخت شده
دوم اینکه من تازگیا ایده هام دارن ته میکشن برای همین فک نکنم بتونم اکسترا اودینری رو بیشتر از حد اکثر ۱۰ پارت دیگه ادامه بدم
سوم اینکه دوس دارین یه تک پارتی مینسونگ بزارم؟
۶.۰k
۱۵ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.