𝑃𝑎𝑟𝑡 25 (آخر)
اروم اروم بهش نزدیک میشدم که لبمو گذاشتم رو لباش و بوسیدمش
با تعجب بهم نگاه میکرد که بعد مدتی باهام همراهی کرد ازش جدا شدم
به چشمایی که میتوان فهمید چقدر هیجان زده است نگاه میکردم لبخندی زدم و گفتم...
+قبول میکنم (بزنیم برقصیم)
با تموم شدن حرفم یهو خودمو توی بغل جانکوک دیدم که محکم فشارم میداد من هم بغلش کردم
_پشیمونت نمیکنم
+هوم (لبخند)
بعد دست به دست هم رفتیم سوار ماشین شدیم و از رستوران رفتیم بیرون...
دوهفته بعد
_ا/ت پوشیدی؟دیرمون میشه
+فقط یک لحظه...اومدددممم
از اتاق اومدم بیرون
+چطور شدم؟
_عالی شدی پرنسس من
+هوم...
_بریم پیش مامانت منتظرته
+اوک بریم
~به به دختر من عروس شده
£بریم دخترم باید زودتر از مهمون ها برسیم تالار
_بریم؟
+اوهوم بریم
بعد عروسی رفتن سر زندگی خودشون و ا/ت هم صاحب یک شرکت شد و یک پسر دوساله داشتن.
پایان...
خوب بود؟
با تعجب بهم نگاه میکرد که بعد مدتی باهام همراهی کرد ازش جدا شدم
به چشمایی که میتوان فهمید چقدر هیجان زده است نگاه میکردم لبخندی زدم و گفتم...
+قبول میکنم (بزنیم برقصیم)
با تموم شدن حرفم یهو خودمو توی بغل جانکوک دیدم که محکم فشارم میداد من هم بغلش کردم
_پشیمونت نمیکنم
+هوم (لبخند)
بعد دست به دست هم رفتیم سوار ماشین شدیم و از رستوران رفتیم بیرون...
دوهفته بعد
_ا/ت پوشیدی؟دیرمون میشه
+فقط یک لحظه...اومدددممم
از اتاق اومدم بیرون
+چطور شدم؟
_عالی شدی پرنسس من
+هوم...
_بریم پیش مامانت منتظرته
+اوک بریم
~به به دختر من عروس شده
£بریم دخترم باید زودتر از مهمون ها برسیم تالار
_بریم؟
+اوهوم بریم
بعد عروسی رفتن سر زندگی خودشون و ا/ت هم صاحب یک شرکت شد و یک پسر دوساله داشتن.
پایان...
خوب بود؟
۲۹.۹k
۱۰ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.