عشق ممنوعه پارت ۲۴
جیمین : اون ص.صدای کی بود؟
یونجو : میخوای بگی بعد دو ماه صدای رئیسو نمیشناسی (خنده)! حالا کار داشتی؟
جیمین : بعدا زنگ میزنم.
یونجو : اوکی.
....
جیمین : ازت بدم میاد!(داد) عوضی اشغال ! کاش زود تر گورمو گم میکردم !
(چند ساعت بعد)
یونجو : الو ، جیمین؟
جیمین : بله.
یونجو : چرا صدات گرفته؟
جیمین: حساسیت دارم ، بیخیال
یونجو : یکم پیش زنگ زدی کار داشتی؟
جیمین : خب راستش ازت کمک میخواستم
یونجو. : برا چی؟
جیمین : راستش خب ، من...
یونجو : راحت باش بگو
جیمین : نمیدونم چجوری با دوستم رو در رو بشم!
یونجو. : مگه چند وقته ندیدیش ؟
جیمین : ۴ سال.
یونجو : اؤوو خب حق داری منم بودم روم نمیشد .
جیمین: اره ، به نظرت چیکار کنم.
یونجو : ببین نزار دیر بشه ، بعدا پشیمون میشیا ! برو باهاش حرف بزن بگو تصادف کردی و اینا مطمئنم خوشحال میشه.
جیمین : اره باید ترسمو بزارم کنار .
یونجو : من باید بر...
جیمین : میگم یونجو
یونجو : بله ؟
جیمین: رئیس چیکار میکنه؟
یونجو : خب نمیدونم تو اتاقشه چطور ؟
جیمین : هیچی من برم .
یونجو : فعلا
....
تهیونگ : (رفتم خونه دیدم رو مبل نشسته زل زده به من که از در رفتم تو) آدم ندیدی ؟
شوگا. : بیا اینجا کارت دارم تهیونگ.
تهیونگ : ( مثل آدم رفتم نشستم کنارش حوصله دعوا نداشتم چون تهش اون عوضی میبرد البته همه ی اینا بخاطر این بود که مچ دستم خیلی شدید شکست و بعد از اون دیگه نمیتونم مثل قبل باشم همینطور بخیه های روس پهلوان خیلی اذیتم میکنه وقتی بهم فشار میاد) خب بگو
شوگا : مثل سگا حرف گوش کنی(پوزخند)
تهیونگ : اگه میخوای دوباره شروع کنی برم !
شوگا : من میگم کی بری و کی بیای ! (جعبه کمک های اولیه رو باز کردم کنار لبش زخم شده بود درسته دشمنمه ولی باید توان داشته باشه که عذابش بدم دیگه )
تهیونگ : خودم دست دارم(نیم خیز شدم که از موهام گرفت و کشیدم پایین)
شوگا : میخوای اون یکی دستت هم مثل این بشه تهیونگی؟
تهیونگ : عوضی !
شوگا : مرسی از تعریفت! خب دیگه زر زدنتو تموم کن میخوام یه چیز مهم بگم.
بعد از ۳ سال میخوام نقشمو عملی کنم ، دو هفته دیگه میریم کره .
تهیونگ : دو هفته دیگه؟ نقشت چیه ؟
شوگا : ...
یونجو : میخوای بگی بعد دو ماه صدای رئیسو نمیشناسی (خنده)! حالا کار داشتی؟
جیمین : بعدا زنگ میزنم.
یونجو : اوکی.
....
جیمین : ازت بدم میاد!(داد) عوضی اشغال ! کاش زود تر گورمو گم میکردم !
(چند ساعت بعد)
یونجو : الو ، جیمین؟
جیمین : بله.
یونجو : چرا صدات گرفته؟
جیمین: حساسیت دارم ، بیخیال
یونجو : یکم پیش زنگ زدی کار داشتی؟
جیمین : خب راستش ازت کمک میخواستم
یونجو. : برا چی؟
جیمین : راستش خب ، من...
یونجو : راحت باش بگو
جیمین : نمیدونم چجوری با دوستم رو در رو بشم!
یونجو. : مگه چند وقته ندیدیش ؟
جیمین : ۴ سال.
یونجو : اؤوو خب حق داری منم بودم روم نمیشد .
جیمین: اره ، به نظرت چیکار کنم.
یونجو : ببین نزار دیر بشه ، بعدا پشیمون میشیا ! برو باهاش حرف بزن بگو تصادف کردی و اینا مطمئنم خوشحال میشه.
جیمین : اره باید ترسمو بزارم کنار .
یونجو : من باید بر...
جیمین : میگم یونجو
یونجو : بله ؟
جیمین: رئیس چیکار میکنه؟
یونجو : خب نمیدونم تو اتاقشه چطور ؟
جیمین : هیچی من برم .
یونجو : فعلا
....
تهیونگ : (رفتم خونه دیدم رو مبل نشسته زل زده به من که از در رفتم تو) آدم ندیدی ؟
شوگا. : بیا اینجا کارت دارم تهیونگ.
تهیونگ : ( مثل آدم رفتم نشستم کنارش حوصله دعوا نداشتم چون تهش اون عوضی میبرد البته همه ی اینا بخاطر این بود که مچ دستم خیلی شدید شکست و بعد از اون دیگه نمیتونم مثل قبل باشم همینطور بخیه های روس پهلوان خیلی اذیتم میکنه وقتی بهم فشار میاد) خب بگو
شوگا : مثل سگا حرف گوش کنی(پوزخند)
تهیونگ : اگه میخوای دوباره شروع کنی برم !
شوگا : من میگم کی بری و کی بیای ! (جعبه کمک های اولیه رو باز کردم کنار لبش زخم شده بود درسته دشمنمه ولی باید توان داشته باشه که عذابش بدم دیگه )
تهیونگ : خودم دست دارم(نیم خیز شدم که از موهام گرفت و کشیدم پایین)
شوگا : میخوای اون یکی دستت هم مثل این بشه تهیونگی؟
تهیونگ : عوضی !
شوگا : مرسی از تعریفت! خب دیگه زر زدنتو تموم کن میخوام یه چیز مهم بگم.
بعد از ۳ سال میخوام نقشمو عملی کنم ، دو هفته دیگه میریم کره .
تهیونگ : دو هفته دیگه؟ نقشت چیه ؟
شوگا : ...
۴.۹k
۳۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.