فرشته کوچولوی من♡
فرشته کوچولوی من♡
#پارت26
از زبان کائده]
داشتم با پاستیلی که پیدا کرده بودم بازی میکردم که یه دختر مثل ـه من اومد کنار ـم.
سرمو بلند کردم ـو بهش نگاه کردم که با لبخند گفت: سلام، من سارا ـم میای باهم دوست بشیم؟
لبخندی زدم ـو گفتم: منم کائده چان ـم.
رو زانوهاش خم شد ـو یهو جیغ کشید.
با تعجب گفتم: چی شد سارا؟
همون موقع یه نفر که فک کنم مامان ـش بود با نگرانی گفت: چی شده عزیزم؟
پاستیل ـو برداشتم ـو نزدیک ـش کردم ـو گفتم: ببین کائده چان چه پاستیل ـه نرمی پیدا کرده.
با دیدن ـه پاستیل زد زیر ـه گریه.
مامانی پاستیل ـو از رو دستم انداخت ـو با عصبانیت گفت: کائده چان چندبار بگم با این کرم ـه ابریشم ـا بازی نکن؟ اونا پاستیل نیستن عزیزم!
با بغض به مامانی نگاه کردم.
به من چه که اون دختر ـه چقدر لوس ـه؟
مامان ـه سارا گفت: عیبی نداره بچه ـس دعوا ـش نکنید، سارا برو باهاش بازی کن.
سارا اشکاشو پاک کرد ـو سری تکون داد.
باهم سمت ـه تاب رفتیم.
با لبخند گفتم: من تاب ـت میدم.
سری تکون داد ـو رو تاب نشست. شروع کردم به تاب دادن ـه سارا.
داشت با صدای بلند میخندید.
اوق!
_من میرم با پاستیل کوچولوم بازی کنم.
با تعجب گفت: پس من چی؟
بدون ـه اینکه به حرفش گوش بدم دنبال ـه پاستیل ـم گشتم.
داد زد: هی با توعم کائده.
با عصبانیت سمت ـش برگشتم ـو گفتم: کائده نه کائده چان، یکم احترام بزار بچه لوس.
با چشم ـه گریون پایین اومد ـو سمت ـه مامان ـش رفت ـو گفت: مامان کائده به من گفت لوس!!
مامانی با کلافگی بهم نگاه کرد ـو گفت: کائده چان لطفا بیا اینجا.
با قدم ـای سنگین سمتش رفتم ـو گفتم: بله؟؟؟
نفس ـه عمیقی کشید ـو گفت: کائده چان نباید همچین حرفی بزنی عزیزم زود باش از سارا عذرخواهی کن.
با عصبانیت گفتم: خوب چه اشکالی داره وقتی واقعا لوس ـه بهش بگم لوس؟؟
مامان با عصبانیت گفت: کائده چان!!
_نه هیچ عیبی نداره دعوای بچه هاست دیگه.
*بچه ی بی تربیت زود باش از دختر ـه من عذرخواهی کن.(مامان ـه سارا این حرف ـو تو ذهن ـش زده)
چی گفت؟
اگه بابایی اینجا بود نمیذاشت که کائده چان ازش مغذرت خواهی کنه، بابا دل ـه کائده چان برات تنگ شده زود برگرد.
با بغض گفتم: کائده چان از اون دختر ـه لوس عذرخواهی نمیکنه!!
اینو گفتم ـو سریع دوییدم ـو از اونجا دور شدم ولی مامان سریع بهم رسید ـو بلند ـم کرد.
برای اینکه ولم کنه داشتم تقلا میکردم ـو مامان گفت: اروم باش عزیزم باشه؟
اشکام روی گونه هام سر میخوردن.
با پشت ـه دستم اشکامو پاک میکردم ـو همزمان گفتم: نمیخوام... غذرخواهی کنم... مامانی،!! دارید...دارید کائده چان ـو اذیت میکنید!!!
زمین ـم گذاشت ـو گفت: ببخشید عزیزم.
بغل ـم کرد ـو گفت: کائده چان عزیزم، لازم نیست عذرخواهی کنی بیا برگردیم خونه باشه؟
سری تکون دادم ـو مامانی ـو بغل کردم.
ادامه دارد...
#فرشته_کوچولوی_من_سگ_های_ولگرد_بانگو_سوکوکو_پارت26
سلوم به همگییی^^
مودونم این پارت چرت شد😪گومن.
خوب خودافظ.
#پارت26
از زبان کائده]
داشتم با پاستیلی که پیدا کرده بودم بازی میکردم که یه دختر مثل ـه من اومد کنار ـم.
سرمو بلند کردم ـو بهش نگاه کردم که با لبخند گفت: سلام، من سارا ـم میای باهم دوست بشیم؟
لبخندی زدم ـو گفتم: منم کائده چان ـم.
رو زانوهاش خم شد ـو یهو جیغ کشید.
با تعجب گفتم: چی شد سارا؟
همون موقع یه نفر که فک کنم مامان ـش بود با نگرانی گفت: چی شده عزیزم؟
پاستیل ـو برداشتم ـو نزدیک ـش کردم ـو گفتم: ببین کائده چان چه پاستیل ـه نرمی پیدا کرده.
با دیدن ـه پاستیل زد زیر ـه گریه.
مامانی پاستیل ـو از رو دستم انداخت ـو با عصبانیت گفت: کائده چان چندبار بگم با این کرم ـه ابریشم ـا بازی نکن؟ اونا پاستیل نیستن عزیزم!
با بغض به مامانی نگاه کردم.
به من چه که اون دختر ـه چقدر لوس ـه؟
مامان ـه سارا گفت: عیبی نداره بچه ـس دعوا ـش نکنید، سارا برو باهاش بازی کن.
سارا اشکاشو پاک کرد ـو سری تکون داد.
باهم سمت ـه تاب رفتیم.
با لبخند گفتم: من تاب ـت میدم.
سری تکون داد ـو رو تاب نشست. شروع کردم به تاب دادن ـه سارا.
داشت با صدای بلند میخندید.
اوق!
_من میرم با پاستیل کوچولوم بازی کنم.
با تعجب گفت: پس من چی؟
بدون ـه اینکه به حرفش گوش بدم دنبال ـه پاستیل ـم گشتم.
داد زد: هی با توعم کائده.
با عصبانیت سمت ـش برگشتم ـو گفتم: کائده نه کائده چان، یکم احترام بزار بچه لوس.
با چشم ـه گریون پایین اومد ـو سمت ـه مامان ـش رفت ـو گفت: مامان کائده به من گفت لوس!!
مامانی با کلافگی بهم نگاه کرد ـو گفت: کائده چان لطفا بیا اینجا.
با قدم ـای سنگین سمتش رفتم ـو گفتم: بله؟؟؟
نفس ـه عمیقی کشید ـو گفت: کائده چان نباید همچین حرفی بزنی عزیزم زود باش از سارا عذرخواهی کن.
با عصبانیت گفتم: خوب چه اشکالی داره وقتی واقعا لوس ـه بهش بگم لوس؟؟
مامان با عصبانیت گفت: کائده چان!!
_نه هیچ عیبی نداره دعوای بچه هاست دیگه.
*بچه ی بی تربیت زود باش از دختر ـه من عذرخواهی کن.(مامان ـه سارا این حرف ـو تو ذهن ـش زده)
چی گفت؟
اگه بابایی اینجا بود نمیذاشت که کائده چان ازش مغذرت خواهی کنه، بابا دل ـه کائده چان برات تنگ شده زود برگرد.
با بغض گفتم: کائده چان از اون دختر ـه لوس عذرخواهی نمیکنه!!
اینو گفتم ـو سریع دوییدم ـو از اونجا دور شدم ولی مامان سریع بهم رسید ـو بلند ـم کرد.
برای اینکه ولم کنه داشتم تقلا میکردم ـو مامان گفت: اروم باش عزیزم باشه؟
اشکام روی گونه هام سر میخوردن.
با پشت ـه دستم اشکامو پاک میکردم ـو همزمان گفتم: نمیخوام... غذرخواهی کنم... مامانی،!! دارید...دارید کائده چان ـو اذیت میکنید!!!
زمین ـم گذاشت ـو گفت: ببخشید عزیزم.
بغل ـم کرد ـو گفت: کائده چان عزیزم، لازم نیست عذرخواهی کنی بیا برگردیم خونه باشه؟
سری تکون دادم ـو مامانی ـو بغل کردم.
ادامه دارد...
#فرشته_کوچولوی_من_سگ_های_ولگرد_بانگو_سوکوکو_پارت26
سلوم به همگییی^^
مودونم این پارت چرت شد😪گومن.
خوب خودافظ.
۵.۵k
۳۰ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.