پارت اخر
مادر دلیل کار او را ندانست اما این را فهمید که هر آنچه باید باشد در آن نامه است.پس بازش کرد و خط شکسته دخترش را دید. برای سواد اندکش خواندن سخت بود اما گمان می برد صدای مادر جوان را در پشت کلمات نامه می شوند.
(بسم الله الرحمن الرحیم
این نامه را زمانی خواهم نوشت که خبر رسیده است برادرم خسرو از زندان آزاد شده است. آمده به سرم از آنچه می ترسیدم. برادرم را به جرم قتل به زندان انداخته بودن اما وکیلش چنان پرونده را به نفع خود کشیده بود که قتل عمدش غیر عمد شناخته شد و حال بعد از پانزده سال زندانی دوباره بر خواهد گشت. نمی دانم شماره مرا از کجا پیدا کرده بود زیرا هیچ گاه به دیدار او نرفته بودم. زنگ زد و به من گفت که ارثش از ثروت پدری را می خواهد. من می دانستم که قصد او این نیست بلکه وجدان مادرم که بر من اثر گذاشت و هر دو شاهد قتل او گشتیم آزارش می دهد. خون گریه های مادر بعد از زندانی شدن وی و ملاقات هایی که خسرو هیچگاه در آن حاضر نمی شد خاطرات تلخ را یادم می اندازد.
کمی از او حرف کشیدم تا بدانم چه ها از زندگیمان می داند. او زنده بودن مادر را مبطلعه نبود زیرا چند سالی است که نگذاشتم به دیدارش برود تا بعد از ندیده وی چند روز در بستر نماند. از کودکم هم چیزی نمی دانستن فقط در ملاقات کوتاهی که با رفیق حریصش داشت و دانست من طلاق گرفته ام. حال گمان می کرد که من زنی تنها در آن امارت زندگی می کنم. هنگامی که تماس را بر روی من قطع کرد به فکر فرو رفتم. او را خوب به یاد داشتم. سراسر وجودش از خشم پر می شد و خون چنان در مقابل چشمانش جمع می شد که هنگامی هم شاگردی باشگاه شمشیر زنی اش او را تحقیر ساخت با شمشیر از عمد در مسابقه بر قلبش شمشیر زد و فقط من و مادرم که تنها تماشیان آن مسابقه بودیم و کودک بی پناه در باشگاه دور از دید مادر کارمند و پدر بیخیالش خونین نقش بر زمین شد و مربی و دیگر شاگردان عمد را در کار خسرو ندیدن خود را به زندان انداخت.
اگر او فقط ارث خود را بخواهد مرا آزاری نیست اما می دانم او تمامی اموال را می خواهد، اگر حتی هر آنچه داشته باشیم را بخواهد نمی ترسم اما از انتقام او می ترسم! مادر و فرزندم را از اینجا خواهم برد و در جایی پنهان خواهم کرد در جایی که هر چند روز یکبار انسانی یافت شود. اگر زنده بمانم خود به سویشان خواهم رفت و اگر در آتش خشم خسرو بسوزم عزیزانم را به خدا خواهم سپرد. آرزویم بود تمام عمر خود را بر لبخند آنان بگذارم اما الان در مقابل جانی که فدا می کنم مادرم را به خانه سالمندان و فرزندنم را به یتیم خانه می سپارم و عمر باقی خود را در میان غم خواهند گذراند. خدایا فرزند و مادر آنان بشو.
اشهد ان الا الله الا الله
اشهد ان محمد رسول الله
اشهد ان علی ولی الله
پایان💃🏼
(بسم الله الرحمن الرحیم
این نامه را زمانی خواهم نوشت که خبر رسیده است برادرم خسرو از زندان آزاد شده است. آمده به سرم از آنچه می ترسیدم. برادرم را به جرم قتل به زندان انداخته بودن اما وکیلش چنان پرونده را به نفع خود کشیده بود که قتل عمدش غیر عمد شناخته شد و حال بعد از پانزده سال زندانی دوباره بر خواهد گشت. نمی دانم شماره مرا از کجا پیدا کرده بود زیرا هیچ گاه به دیدار او نرفته بودم. زنگ زد و به من گفت که ارثش از ثروت پدری را می خواهد. من می دانستم که قصد او این نیست بلکه وجدان مادرم که بر من اثر گذاشت و هر دو شاهد قتل او گشتیم آزارش می دهد. خون گریه های مادر بعد از زندانی شدن وی و ملاقات هایی که خسرو هیچگاه در آن حاضر نمی شد خاطرات تلخ را یادم می اندازد.
کمی از او حرف کشیدم تا بدانم چه ها از زندگیمان می داند. او زنده بودن مادر را مبطلعه نبود زیرا چند سالی است که نگذاشتم به دیدارش برود تا بعد از ندیده وی چند روز در بستر نماند. از کودکم هم چیزی نمی دانستن فقط در ملاقات کوتاهی که با رفیق حریصش داشت و دانست من طلاق گرفته ام. حال گمان می کرد که من زنی تنها در آن امارت زندگی می کنم. هنگامی که تماس را بر روی من قطع کرد به فکر فرو رفتم. او را خوب به یاد داشتم. سراسر وجودش از خشم پر می شد و خون چنان در مقابل چشمانش جمع می شد که هنگامی هم شاگردی باشگاه شمشیر زنی اش او را تحقیر ساخت با شمشیر از عمد در مسابقه بر قلبش شمشیر زد و فقط من و مادرم که تنها تماشیان آن مسابقه بودیم و کودک بی پناه در باشگاه دور از دید مادر کارمند و پدر بیخیالش خونین نقش بر زمین شد و مربی و دیگر شاگردان عمد را در کار خسرو ندیدن خود را به زندان انداخت.
اگر او فقط ارث خود را بخواهد مرا آزاری نیست اما می دانم او تمامی اموال را می خواهد، اگر حتی هر آنچه داشته باشیم را بخواهد نمی ترسم اما از انتقام او می ترسم! مادر و فرزندم را از اینجا خواهم برد و در جایی پنهان خواهم کرد در جایی که هر چند روز یکبار انسانی یافت شود. اگر زنده بمانم خود به سویشان خواهم رفت و اگر در آتش خشم خسرو بسوزم عزیزانم را به خدا خواهم سپرد. آرزویم بود تمام عمر خود را بر لبخند آنان بگذارم اما الان در مقابل جانی که فدا می کنم مادرم را به خانه سالمندان و فرزندنم را به یتیم خانه می سپارم و عمر باقی خود را در میان غم خواهند گذراند. خدایا فرزند و مادر آنان بشو.
اشهد ان الا الله الا الله
اشهد ان محمد رسول الله
اشهد ان علی ولی الله
پایان💃🏼
۵.۹k
۱۰ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.