‹𝓙𝓾𝓷𝓰𝓴𝓸𝓸𝓴›
‹𝓙𝓾𝓷𝓰𝓴𝓸𝓸𝓴›
جونگکوک-ات فکراتو کردی؟ از رفتن مطمعنی؟
چمدونش و گرفتم ازش
ات-اره مطمئنم ما طلاق میگیریم و پسرم و باخودم میبرم
جونگکوک-بچه اینجا پیش من میمونه
ات-نه نمیمونه باید با من بیاد فهمیدی من بدون پسرم میمیرم
چمدون و ازم گرفت و پسرم تو بغلش گرفت و از اتاق رفت بیرون
وقتی رفت با زانوهای خم شده رو مبل افتادم
اشکام برای اولین و آخرین بار بعد از ²⁰سال بریزن...
با صدای در چشمای قرمزم به در دادم
-جونگکوک...
صدای مامانم غم توش موج میزد...
با افتادنش رو زمین دویدم سمتش
-جونگکوکا چرا جلوش و نگرفتی
جونگکوک-زورم بهش نرسیداوما
‹²سالبعد›
داد زدم
جونگکوک-مگه بهتون نگفتم با این شرکت قرار داد نبندید هان چرا همچین غلطی کردین
با ترس و لرزگفت
-چاره..نداشتیم
جونگکوک-گمشو برو بیرون
سرمو به دستام گرفتم²ساله همینقدر بداخلاق و سرد شدم
گوشیم برداشتم اسم اوما رو گوشی بود
جواب دادم
جونگکوک-بله اوما...
-جونگکوک ات...ات داره پسرت و میاره پیشت
میخواد بزاره ببینیش
‹𝒂𝒕›
با تردید و ترس زیپ کاپشن پسرمو کشیدم
ات- پسرم مواظب خودت باش باشه؟دوهفته قراره بمونی میام دنبالت بعد از دوهفته
جونگ هی همونطور که عروسکشو تکون میداد گفت
جونگهی-باید چی صداش کنم ماما؟
ات-بهش بگو...بهش بگو...پاپا!
جونگهی-پاپا؟
ات-اره آره
کلاهش و رو موهاش گذاشتم ...
جلوی خونه ایی آخرین بار دوسال پیش اینجا بودم وایسادم
زنگ و فشردم
صدای مادر جونگکوک و شنیدم:
-بیاید تو دورتون بگردم
بخاطر همین زن بود که پسرم و آوردم وگرنه حاضر نبودم بیارمش
در که باز شد جونگ هی رو فرستادم تو
جونگ هی-ماما تو نمیایی؟
ات-نه... پسرم اذیت نکنیا دو هفته دیگه میام دنبالت
جونگهی-چشم ماما
لباش و آورد جلو تکون دادشون
قرار بود این دوهفته رو چجوری بگذرونم...
جونگکوک-ات فکراتو کردی؟ از رفتن مطمعنی؟
چمدونش و گرفتم ازش
ات-اره مطمئنم ما طلاق میگیریم و پسرم و باخودم میبرم
جونگکوک-بچه اینجا پیش من میمونه
ات-نه نمیمونه باید با من بیاد فهمیدی من بدون پسرم میمیرم
چمدون و ازم گرفت و پسرم تو بغلش گرفت و از اتاق رفت بیرون
وقتی رفت با زانوهای خم شده رو مبل افتادم
اشکام برای اولین و آخرین بار بعد از ²⁰سال بریزن...
با صدای در چشمای قرمزم به در دادم
-جونگکوک...
صدای مامانم غم توش موج میزد...
با افتادنش رو زمین دویدم سمتش
-جونگکوکا چرا جلوش و نگرفتی
جونگکوک-زورم بهش نرسیداوما
‹²سالبعد›
داد زدم
جونگکوک-مگه بهتون نگفتم با این شرکت قرار داد نبندید هان چرا همچین غلطی کردین
با ترس و لرزگفت
-چاره..نداشتیم
جونگکوک-گمشو برو بیرون
سرمو به دستام گرفتم²ساله همینقدر بداخلاق و سرد شدم
گوشیم برداشتم اسم اوما رو گوشی بود
جواب دادم
جونگکوک-بله اوما...
-جونگکوک ات...ات داره پسرت و میاره پیشت
میخواد بزاره ببینیش
‹𝒂𝒕›
با تردید و ترس زیپ کاپشن پسرمو کشیدم
ات- پسرم مواظب خودت باش باشه؟دوهفته قراره بمونی میام دنبالت بعد از دوهفته
جونگ هی همونطور که عروسکشو تکون میداد گفت
جونگهی-باید چی صداش کنم ماما؟
ات-بهش بگو...بهش بگو...پاپا!
جونگهی-پاپا؟
ات-اره آره
کلاهش و رو موهاش گذاشتم ...
جلوی خونه ایی آخرین بار دوسال پیش اینجا بودم وایسادم
زنگ و فشردم
صدای مادر جونگکوک و شنیدم:
-بیاید تو دورتون بگردم
بخاطر همین زن بود که پسرم و آوردم وگرنه حاضر نبودم بیارمش
در که باز شد جونگ هی رو فرستادم تو
جونگ هی-ماما تو نمیایی؟
ات-نه... پسرم اذیت نکنیا دو هفته دیگه میام دنبالت
جونگهی-چشم ماما
لباش و آورد جلو تکون دادشون
قرار بود این دوهفته رو چجوری بگذرونم...
۱.۵k
۱۴ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.