رمان قلب عاشق من پارت ۱،۲،۳
رمان قلب عاشق من
PART=1
سلام اسم من دیاناس این اسم رو مامانم انتخاب کرده شاید واستون عجیب باشه اما الان واستون تعریف میکنم! من تو یه خانواده ی پولدار و ثروت مند بزرگ شدم و زندگیم عالیه
وقتی تو شکم مامانم بودم یه بمب بارون بزرگ انجام شد و بین ایران و عراق یه جنگ بزرگ شد
فلش بک به اون زمان=
#مادر دیانا
بازم مثل همیشه یه رادیو کنارمون بود من و رویا حامله بودیم بچه ی اون ۳ ماه بزرگ تر از بچه ی من بود همیشه باهم بودیم آخه هر دومون تو یه خونه ایم و باهم خوبیم رویا از کوچیکی رفیقم بود از همون یک سالگی
یهو رادیو اعلام خطر کرد و کل محله رفتیم داخل زیر زمین خونه هامون اما لباس من به در گیر کرد و دیگه نتونستم دنبال بقیه برم که دیدم رویا برگشت و گوشه ی دامنمو از اون میله ی در کشید و باهم رفتیم توی زیر زمین اونجا بوی پشمک و ترشک باهم قاطی شده بود و پیچیده بود اونجا آخه ویار من وقتی حامله بودم فقط چیزای ترش بود و برعکس من رویا همیشه دور و بر چیزای شیرین بود
پارت دوم رمان قلب عاشق من
#ادامه
))))بمب بارون تمام شد
ملیحه عزیزم بیا بریم تو باغ بشینیم به گیسو و ویدا هم بگو که منم گفتم بهشون که باهاشون میریم و به ویدا و مبین (بابا مامان متین)،رویا و آرتا(بابا مامان نیکا) گفتم اوناهم گفتن که میان بعدم همه رفتیم تو باغ داخل خونمون آرتینم کبوترارو آب و دون داد
فلش بک به زمان حال =مامانم داروسازه بابامم که شرکت داره اما داستان اصلیه من ارسلانح ارسلان پسر عموی نا تنیه منح یعنی پسر زن عمو ملیحه پدر بزرگم چهارتا زن داشت و از هر کدوم یه پچه داشت الان من چهار نا عمو دارم اما هیچ وقت حس نکردم که عمو های من نیستن اصلا خیلی باهم دیگه خوبیم و این خیلی خوشحالم میکنه😍
پارت سوم
رمان قلب عاشق من
من و نیکا هم سنیم چون وقتی مامانم حامله بوده زن عمو رویا هم حامله بوده
#نیکا....
متین،پسر زن عمو ویدا و عمو مبینه
داشتیم چهارتامون میرفتیم سر کار که درو وا کردیم یهو عمو طاها و عمو عرفان اومدن داخل ممد و مهراب و مهدیس و عسل بدو بدو اومدن خب اینایی که گفتم همه با ما تو یه خونن یعنی طبقه بالای خونه ی ما اونا بچه های عمو های بابامن همسن ما ان هممون یه اکیپیمو باهم کار میکنیم ما تیک تاکریم:) خیلی شغلمو دوست دارن دیانا و ارسلان دست همو گرفتن و بقیه هم همینجور و رفتیم سمت پارک محله اونجا بقیه هم بودن یعنی لئو ، پانیذ،ممدرضا،رومینا،فرزاد،روکسانا،اینا همه رفیقامونن هر روز یه جا کلیپ میگیریم اما اکثرأ تو پارک نیاوران کلیپامونو پر میکنیم
حمایت کنید پارت بعدو بزارم
PART=1
سلام اسم من دیاناس این اسم رو مامانم انتخاب کرده شاید واستون عجیب باشه اما الان واستون تعریف میکنم! من تو یه خانواده ی پولدار و ثروت مند بزرگ شدم و زندگیم عالیه
وقتی تو شکم مامانم بودم یه بمب بارون بزرگ انجام شد و بین ایران و عراق یه جنگ بزرگ شد
فلش بک به اون زمان=
#مادر دیانا
بازم مثل همیشه یه رادیو کنارمون بود من و رویا حامله بودیم بچه ی اون ۳ ماه بزرگ تر از بچه ی من بود همیشه باهم بودیم آخه هر دومون تو یه خونه ایم و باهم خوبیم رویا از کوچیکی رفیقم بود از همون یک سالگی
یهو رادیو اعلام خطر کرد و کل محله رفتیم داخل زیر زمین خونه هامون اما لباس من به در گیر کرد و دیگه نتونستم دنبال بقیه برم که دیدم رویا برگشت و گوشه ی دامنمو از اون میله ی در کشید و باهم رفتیم توی زیر زمین اونجا بوی پشمک و ترشک باهم قاطی شده بود و پیچیده بود اونجا آخه ویار من وقتی حامله بودم فقط چیزای ترش بود و برعکس من رویا همیشه دور و بر چیزای شیرین بود
پارت دوم رمان قلب عاشق من
#ادامه
))))بمب بارون تمام شد
ملیحه عزیزم بیا بریم تو باغ بشینیم به گیسو و ویدا هم بگو که منم گفتم بهشون که باهاشون میریم و به ویدا و مبین (بابا مامان متین)،رویا و آرتا(بابا مامان نیکا) گفتم اوناهم گفتن که میان بعدم همه رفتیم تو باغ داخل خونمون آرتینم کبوترارو آب و دون داد
فلش بک به زمان حال =مامانم داروسازه بابامم که شرکت داره اما داستان اصلیه من ارسلانح ارسلان پسر عموی نا تنیه منح یعنی پسر زن عمو ملیحه پدر بزرگم چهارتا زن داشت و از هر کدوم یه پچه داشت الان من چهار نا عمو دارم اما هیچ وقت حس نکردم که عمو های من نیستن اصلا خیلی باهم دیگه خوبیم و این خیلی خوشحالم میکنه😍
پارت سوم
رمان قلب عاشق من
من و نیکا هم سنیم چون وقتی مامانم حامله بوده زن عمو رویا هم حامله بوده
#نیکا....
متین،پسر زن عمو ویدا و عمو مبینه
داشتیم چهارتامون میرفتیم سر کار که درو وا کردیم یهو عمو طاها و عمو عرفان اومدن داخل ممد و مهراب و مهدیس و عسل بدو بدو اومدن خب اینایی که گفتم همه با ما تو یه خونن یعنی طبقه بالای خونه ی ما اونا بچه های عمو های بابامن همسن ما ان هممون یه اکیپیمو باهم کار میکنیم ما تیک تاکریم:) خیلی شغلمو دوست دارن دیانا و ارسلان دست همو گرفتن و بقیه هم همینجور و رفتیم سمت پارک محله اونجا بقیه هم بودن یعنی لئو ، پانیذ،ممدرضا،رومینا،فرزاد،روکسانا،اینا همه رفیقامونن هر روز یه جا کلیپ میگیریم اما اکثرأ تو پارک نیاوران کلیپامونو پر میکنیم
حمایت کنید پارت بعدو بزارم
۱۴.۹k
۱۶ مرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.