پسر عموی مغرور من~♡
پسر عموی مغرور من~♡
P9
اجوما:بله خانم
ا.ت:حالم بده یه چیزی بیار خوب بشم
اجوما:چشم خانم
و رفت
از سرجام بلند شدم مستقیم رفتم حموم یه دوش ۱۰ مینی گرفتم اومدم بدنمو خشک کردم تیشرت سفید و شلوار مشکی راحتی پوشیدم موهامو خشک نکردم رفتم پایین توی آشپزخانه
اجوما یه قرص با سوپ ماهی داد بخورم بلکه حالم خوب بشه. داشتم میخوردم که
کوک:اجومااااااا من دارم با بورام میرم بیرون تا دیر وقتم نمیام(داد)
عشقم بریم
بورام:بریم ددی
ا.ت ویو
واقعا از این چندش بازی ها حالم بهم میخوره با داد گفتم
ا.ت:برین دیگه برنگردین(داد)
کوک:برو بابا
و کوک و بورام رفتن بیرون
ا.ت توی ذهنش:کی مامان بابام میان منم برم عمارت خودمونننن اوففففففف
ا.ت ویو
بعد از اینکه سوپ و خوردم رفتم توی اتاقم و از اونجایی که شماره تهیونگ رو داشتم تصمیم گرفتم بهش زنگ بزنم بگم باهم بریم بیرون و خوشگذرونی میتونیم صمیمی تر هم بشیم زنگ زدم
بعد چند بوق ورداشت
ته:الو
ا.ت:تهیونگی
ته:شما
ا.ت:ا.تم
ته:سلام چطوری
ا.ت:خوبم میگم میشه باهم بریم بیرون
ته:چرا
ا.ت:واا مگه دوستا باهم بیرون نمیرن
ته:باشه پس ساعت چند و کجا
ا.ت:برات میفرستم
ته:اوکی
P9
اجوما:بله خانم
ا.ت:حالم بده یه چیزی بیار خوب بشم
اجوما:چشم خانم
و رفت
از سرجام بلند شدم مستقیم رفتم حموم یه دوش ۱۰ مینی گرفتم اومدم بدنمو خشک کردم تیشرت سفید و شلوار مشکی راحتی پوشیدم موهامو خشک نکردم رفتم پایین توی آشپزخانه
اجوما یه قرص با سوپ ماهی داد بخورم بلکه حالم خوب بشه. داشتم میخوردم که
کوک:اجومااااااا من دارم با بورام میرم بیرون تا دیر وقتم نمیام(داد)
عشقم بریم
بورام:بریم ددی
ا.ت ویو
واقعا از این چندش بازی ها حالم بهم میخوره با داد گفتم
ا.ت:برین دیگه برنگردین(داد)
کوک:برو بابا
و کوک و بورام رفتن بیرون
ا.ت توی ذهنش:کی مامان بابام میان منم برم عمارت خودمونننن اوففففففف
ا.ت ویو
بعد از اینکه سوپ و خوردم رفتم توی اتاقم و از اونجایی که شماره تهیونگ رو داشتم تصمیم گرفتم بهش زنگ بزنم بگم باهم بریم بیرون و خوشگذرونی میتونیم صمیمی تر هم بشیم زنگ زدم
بعد چند بوق ورداشت
ته:الو
ا.ت:تهیونگی
ته:شما
ا.ت:ا.تم
ته:سلام چطوری
ا.ت:خوبم میگم میشه باهم بریم بیرون
ته:چرا
ا.ت:واا مگه دوستا باهم بیرون نمیرن
ته:باشه پس ساعت چند و کجا
ا.ت:برات میفرستم
ته:اوکی
۱۴.۷k
۱۵ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.