فیک نامجون🐨
فیک نامجون🐨
پارت ۱۲
________________
"نامجون"
چون کولم همرام بود اونجا چند تا گوشت داشتم.....به گوشتا داروی بیهوشی زدمو پرت کردم سمت سگا ...سگا که دیدن شروع کردن به خوردن گوشتا بعد از چن دیقه بیهوش شدن نگهبانا که دیدن اومدن سمت سگا ...اسلحمو درآوردم و شلیک کردم بهشون چون سوجون همیشه مجبور میکنه ادماشو تمرین کنن پس شک نمیکنن. دقیق خورد بهشون .
بلند شدمو حرکت کردم سمت دری که ات گفت .
+ات من الان جلوی درم .
×خوبه
رفتم تو ....رو به روم یه راه پله بود ...اسلحمو درآوردم و از پله ها رفتم بالا
. کسی نبود جای تعجب داشت که اینجا انقد خلوته . رفتم جلوتر ...یه در قرمز رنگ بود که روش علامت ورود ممنوع زده بودن ....اما کی اهمیت میداد کاغذ ی که روش نوشته بود ورود ممنوع رو کندم . در بسته بود حدس میزدم
تبلتی که توی کولم داشتمو درآوردم و شروع کردم به دسترسی پیدا کردن به رمز . ....چن دیقه که گذشت موفق شدم . در رو باز کردمو رفتم تو ....اینجا دوربینا رو چک میکردن. کسی که مسئول اینجا بود خواب بود:/ هع ...رفتم سمت دستگاها و لحظه ورودم و حذف کردم .
کارم که تموم شد . اونی که خوابیده بود رو با طنابی که داشتم بستم و یه دستمال گذاشتم تو دهنش. کارم که تموم شد از اونجا رفتم بیرون .
به ات گفتم که دوربینا رو هک کنه تا اگه کسی اومد به من بگه:
+ات ...دوربینا رو هک کن.
×باشه
چن دیقه که گذشت ات گفت
× نامجون هک کردم.
+مرسی
رفتم جلو ....که ات گفت
×نامجون چن نفر دارن میان اون سمت
+باشه
سریع رفتم تو اتاقی که چن قدمیم بود ....صدای قدمای چن نفر نزدیک میشد
چن ثانیه ایی که گذشت مطمئن شدم تز رفتنشون رفتم از اتاق بیرون .
چندتا پله بود از اونا رفتم بالا دری که بود و باز کردم میخورد به سالن اصلی ساختمون ... چند تا خدمتکار اینجا بودن که داشتن تمیز کاری میکردن یه ستون بود روبه روم در و آروم بستم و رفتم سمت ستون ...پیش ستون پله بود ....خدمتکارا زیادی سرگرم کارشون بودن
پارت ۱۲
________________
"نامجون"
چون کولم همرام بود اونجا چند تا گوشت داشتم.....به گوشتا داروی بیهوشی زدمو پرت کردم سمت سگا ...سگا که دیدن شروع کردن به خوردن گوشتا بعد از چن دیقه بیهوش شدن نگهبانا که دیدن اومدن سمت سگا ...اسلحمو درآوردم و شلیک کردم بهشون چون سوجون همیشه مجبور میکنه ادماشو تمرین کنن پس شک نمیکنن. دقیق خورد بهشون .
بلند شدمو حرکت کردم سمت دری که ات گفت .
+ات من الان جلوی درم .
×خوبه
رفتم تو ....رو به روم یه راه پله بود ...اسلحمو درآوردم و از پله ها رفتم بالا
. کسی نبود جای تعجب داشت که اینجا انقد خلوته . رفتم جلوتر ...یه در قرمز رنگ بود که روش علامت ورود ممنوع زده بودن ....اما کی اهمیت میداد کاغذ ی که روش نوشته بود ورود ممنوع رو کندم . در بسته بود حدس میزدم
تبلتی که توی کولم داشتمو درآوردم و شروع کردم به دسترسی پیدا کردن به رمز . ....چن دیقه که گذشت موفق شدم . در رو باز کردمو رفتم تو ....اینجا دوربینا رو چک میکردن. کسی که مسئول اینجا بود خواب بود:/ هع ...رفتم سمت دستگاها و لحظه ورودم و حذف کردم .
کارم که تموم شد . اونی که خوابیده بود رو با طنابی که داشتم بستم و یه دستمال گذاشتم تو دهنش. کارم که تموم شد از اونجا رفتم بیرون .
به ات گفتم که دوربینا رو هک کنه تا اگه کسی اومد به من بگه:
+ات ...دوربینا رو هک کن.
×باشه
چن دیقه که گذشت ات گفت
× نامجون هک کردم.
+مرسی
رفتم جلو ....که ات گفت
×نامجون چن نفر دارن میان اون سمت
+باشه
سریع رفتم تو اتاقی که چن قدمیم بود ....صدای قدمای چن نفر نزدیک میشد
چن ثانیه ایی که گذشت مطمئن شدم تز رفتنشون رفتم از اتاق بیرون .
چندتا پله بود از اونا رفتم بالا دری که بود و باز کردم میخورد به سالن اصلی ساختمون ... چند تا خدمتکار اینجا بودن که داشتن تمیز کاری میکردن یه ستون بود روبه روم در و آروم بستم و رفتم سمت ستون ...پیش ستون پله بود ....خدمتکارا زیادی سرگرم کارشون بودن
۸.۱k
۲۴ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.