فیک ازدواج اجباری
پارت ۱۵
پ.ی.فردا عروسیه
_چی
پ.ی.همینی که شنیدی
_ولی
پ.ب.ولی و چرا و اما نداریم
_بابا بزرگ
که ی دفه قطع کرد
خدایا شفا بده
دکتر.یونگی
_بله
دکتر.تیر رو بیرون آوردم
_ات حالش خوبه
دکتر.آرع الان خوابیده
_دیونست بهش گفتم نیاد پایین
+دیونه خودتی
و ات میره توی اتاق و روی تخت دراز میکشه
_گند زدم ممنون دکتر
و دکتر رفت
_ات
+....
_قهری ببخشید
+....
یونگی ات رو از پشت بغ.ل کرد و شروع کرد به قلقلک دادن ات صدای خنده آسون کل اتاق رو پر کرده بود که
+ایییی دستم ددی 🥺
_ببخشید راستی بابا م زنگ زد گفت فردا عروسیه
+من آمده نیستم
_اشکال ندارع
+ععععع من قهرم
_نه دلت میاد
+نوچ
ی بو.یه سطحی روی ل.ب ات میزاره
+ددی.کیوت.
_جانم
+من خیلی خیلی عاشقتم 🥺
_منم همینطوری بیبی
این دفه ات ل.بش رو روی ل.ب یونگی میزاره و میمیکه
_بیب
+جونم
_باید بریم خرید لباس و اینا
+ولی من که تیر خوردم درد میکنه
_انلاین سفارش بدم
+ارع.خوشحال.
(بعد از سفارش لباس و.....)
#فیک
پ.ی.فردا عروسیه
_چی
پ.ی.همینی که شنیدی
_ولی
پ.ب.ولی و چرا و اما نداریم
_بابا بزرگ
که ی دفه قطع کرد
خدایا شفا بده
دکتر.یونگی
_بله
دکتر.تیر رو بیرون آوردم
_ات حالش خوبه
دکتر.آرع الان خوابیده
_دیونست بهش گفتم نیاد پایین
+دیونه خودتی
و ات میره توی اتاق و روی تخت دراز میکشه
_گند زدم ممنون دکتر
و دکتر رفت
_ات
+....
_قهری ببخشید
+....
یونگی ات رو از پشت بغ.ل کرد و شروع کرد به قلقلک دادن ات صدای خنده آسون کل اتاق رو پر کرده بود که
+ایییی دستم ددی 🥺
_ببخشید راستی بابا م زنگ زد گفت فردا عروسیه
+من آمده نیستم
_اشکال ندارع
+ععععع من قهرم
_نه دلت میاد
+نوچ
ی بو.یه سطحی روی ل.ب ات میزاره
+ددی.کیوت.
_جانم
+من خیلی خیلی عاشقتم 🥺
_منم همینطوری بیبی
این دفه ات ل.بش رو روی ل.ب یونگی میزاره و میمیکه
_بیب
+جونم
_باید بریم خرید لباس و اینا
+ولی من که تیر خوردم درد میکنه
_انلاین سفارش بدم
+ارع.خوشحال.
(بعد از سفارش لباس و.....)
#فیک
۸.۶k
۰۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.