p19
بعد غذا رفتیم بیرون که خانواده اون بچه هم اومدن بیرون از زبان زیا:کوک گف تشنشه رف اب بخره که دیدم یکی مانتم رو میکشه گفتم پس گربس که دیدم یه دختر بچه مانتم رو میکشه زیا:اخی (نشست رو زانو هاش) چطوری کوچولو بچه:من کوچولو نیستم زیا:اره دختر خانمی بگو ببینم چند سالته؟ بچه:۷ از زبان کوک:تشنم بود رفتم اب خریدم برگشتم دیدم یا ابلفضلللللللل اون بچههههه داره با احمق حرف میزنه برم پیششون بچه چقدر ترسناکه برو کوک برو تو مردی اره ..رفتم جلوتر کوک:بریم زیا:باشه بچه:اقا کوک:ها بچه:تو مافیایی؟ کوک:نه..اره...نمیدونم زیا:😐😐 بچه: توهم مثل خانوادمی پس خاله جون زیا:جانم بچه:نزار با این بچت بشه خیلی بدن اینا باشه؟ زیا:ها ا کوک:ما دیگه بریم تو هم برو پیش مامان بابات زیا:کوک دستم رو گرفت و رفتیم خونه (بچه ها پریودیش تموم شده ها) رفتم رو تخت دراز کشیدم کوکم اومد کوک:چطور بود زیا:خوب بود ممنون کوک:هوم .کوک لباسش رو عوض کرد (منظور شلوارش رو خو گفتم نیمه لخت میخوابه) اومد دراز بکشه که زیا:کوک کوک:ها زیا:برام اب بیار اب نیس اینجا کوک:به درک دختره شلغم خودت برو بخور زیا: لطفا کوک:نه بابا خستم اه زیا:باشه تو هماز این به بعد ازم چیزی خواستی نمیدم وایسا کوک:اوفففف پررو از زبان کوک:رفتم بهش اب بدم دیدم لینو نشسته داره گیم میزنه وقتی منو دید بهم چشم غره ای رف ایشش اب رو بردم بهش زیا:ممنونم خوردمش زیا:دراز کشیدم که اونم کشید همینجوری میخوابیدم که منو تو بغلش کشید خیلی....تعجب اوره کسی که ازم متنفره داره ادای عاشقارو در میاره خوابیده بودم که دستش رف سمت زیپ لباسم ......
تا پارت بعد ... پارت بعد قراره اسمات باشه .ممنونم که بهم انرژی میدین خیلییی دوستون دارم
شرطا:
کامنت:۱۱
لایک:۲۷تا
بای بای👋💜💜💜💜
تا پارت بعد ... پارت بعد قراره اسمات باشه .ممنونم که بهم انرژی میدین خیلییی دوستون دارم
شرطا:
کامنت:۱۱
لایک:۲۷تا
بای بای👋💜💜💜💜
۵۳.۱k
۱۶ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.