اشتباه گرفتی خانوم...نه نه اقا!اخه چهرتون دخترونه میزد گم
اشتباه گرفتی خانوم...نه نه اقا!اخه چهرتون دخترونه میزد گمراه شدم !داشتم میگفتم ازراییل خان من نیستم من دوستش پریه مهربونم برو تا نگفتم بیاد جونتو بگیره!هر چند خریته محضه بخواد جونه تو رو بگیره و با خودش ببره اخه خیلی غیر قابله تحملی!
این تیکه اخرشو با حرص گفتم
با خنده بلغور کرد:باشه پری جون حرص نخور بگو چی کار کنم دلت خنک شه؟
-این شد حرفه حساب!اگه دسته خودم بود میزدمت ولی متاسفانه اسلام دسته منو بسته منم که تابع دستورات اسلامیم!بذار فکر کنم..... اهـــــــــــــــــــان فهمیدم!میخوام ایینه اون فراری قرمزو بترکونم باید خسارت اونو بدی!خوبه؟
-چه بد که اسلام دسته پریه مهربونو بسته!
بعدم شیطون نگام کرد و ادامه داد:خواستت خیلی بالائه ولی چون تویی باشه!اونم ماشینه خودمه ولی عینه بچه هایی خدایی!امروز کلی باهات حال کردم
بی ادببببببببببببب حال چیههههههههههه؟مری منحرف! گفت ماشینه خودشههههه؟ای جوووووون چه عروسکیه ها
من دلم نمیاد بزنم بهش که
نگاهی به پسره که داشت منتظر نگام میکرد کردمو گفتم:نمیخوام
مهربون خندیدو گفت:میدونستم
-میدونستی؟
-اره چون ادمایی مثله تو شیطون خیلی دله مهربونی دارن ولی هر کار بخوای -نه بذار برم خونمون فقط کلی کار دارم برو شرت کم
-دختر خیلی رکیا!ای ول داریا
-میدونم از بچگی همین بودم دیگه برم بای بای
اومدم دره ماشینو باز کنم که گفت:بابا این همه فک زدیم یه شماره ای چیزی!
دیگه امپر چسبوندممممممممممممم
-چادرو نمیبینییییییییییییییییییی یییی؟اصلا چه معنی میده یه دختر با یه پسر دوست باشه؟ایششششششش
-باشه بابا قاطی نکن منظورم دوسته معمولی بود همین جوری مثله دو تا دوست و هم جنس!
-لازم نکرده خدافظییییی
دیگه بهش مهلت ندامو سوار ماشین شدم و گاز دادم.ولی این پسره عجیب ذهنه منو درگیره خودش کرده بود!چرا دربرابرش نمیتونستم همون مرواریده پر جذبه باشم؟؟بی خیال بابا اینم یکی مثله بقیه!
به خونه رسیدمو و سریع رفتم بالا.باید غذا درست کنم خداییش واسه خودم کد بانویی بودما.اشپزیم حرف نداشت
سریع لباسامو عوض کردمو و پریدم تو اشپزخونه!الان بابا میاد باید غذا بذارم.با این که داشتم از خستگی میمردم ولی با چشمای نیمه بازو تنی خسته قیمه رو بار گذاشتم و از خستگی روی مبل ولو شدم و چیزی نشد که خوابم برد...
با اشعه ی نور خورشید که به صورتم میخورد از جام پاشدم.من کی اومدم تو
این تیکه اخرشو با حرص گفتم
با خنده بلغور کرد:باشه پری جون حرص نخور بگو چی کار کنم دلت خنک شه؟
-این شد حرفه حساب!اگه دسته خودم بود میزدمت ولی متاسفانه اسلام دسته منو بسته منم که تابع دستورات اسلامیم!بذار فکر کنم..... اهـــــــــــــــــــان فهمیدم!میخوام ایینه اون فراری قرمزو بترکونم باید خسارت اونو بدی!خوبه؟
-چه بد که اسلام دسته پریه مهربونو بسته!
بعدم شیطون نگام کرد و ادامه داد:خواستت خیلی بالائه ولی چون تویی باشه!اونم ماشینه خودمه ولی عینه بچه هایی خدایی!امروز کلی باهات حال کردم
بی ادببببببببببببب حال چیههههههههههه؟مری منحرف! گفت ماشینه خودشههههه؟ای جوووووون چه عروسکیه ها
من دلم نمیاد بزنم بهش که
نگاهی به پسره که داشت منتظر نگام میکرد کردمو گفتم:نمیخوام
مهربون خندیدو گفت:میدونستم
-میدونستی؟
-اره چون ادمایی مثله تو شیطون خیلی دله مهربونی دارن ولی هر کار بخوای -نه بذار برم خونمون فقط کلی کار دارم برو شرت کم
-دختر خیلی رکیا!ای ول داریا
-میدونم از بچگی همین بودم دیگه برم بای بای
اومدم دره ماشینو باز کنم که گفت:بابا این همه فک زدیم یه شماره ای چیزی!
دیگه امپر چسبوندممممممممممممم
-چادرو نمیبینییییییییییییییییییی یییی؟اصلا چه معنی میده یه دختر با یه پسر دوست باشه؟ایششششششش
-باشه بابا قاطی نکن منظورم دوسته معمولی بود همین جوری مثله دو تا دوست و هم جنس!
-لازم نکرده خدافظییییی
دیگه بهش مهلت ندامو سوار ماشین شدم و گاز دادم.ولی این پسره عجیب ذهنه منو درگیره خودش کرده بود!چرا دربرابرش نمیتونستم همون مرواریده پر جذبه باشم؟؟بی خیال بابا اینم یکی مثله بقیه!
به خونه رسیدمو و سریع رفتم بالا.باید غذا درست کنم خداییش واسه خودم کد بانویی بودما.اشپزیم حرف نداشت
سریع لباسامو عوض کردمو و پریدم تو اشپزخونه!الان بابا میاد باید غذا بذارم.با این که داشتم از خستگی میمردم ولی با چشمای نیمه بازو تنی خسته قیمه رو بار گذاشتم و از خستگی روی مبل ولو شدم و چیزی نشد که خوابم برد...
با اشعه ی نور خورشید که به صورتم میخورد از جام پاشدم.من کی اومدم تو
۱۴.۳k
۲۱ اسفند ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.