unexpected love 🤎 ☕️
unexpected love 🤎 ☕️
عشق غیره منتظره 🤎 ☕️
انچه گذشت
بهتون خوش بگذره .....
part ⁴⁰
ات ویو
از اونجا اومدم بیرون که صدای کفش های کسی رو پشتم شنیدم
میدونستم اون صدا مال کیه ولی به راهم ادامه دادم که دستم رو از پشت کشید
درسته خودش بود
بله جناب کیم؟ اتفاقی افتاده؟
_ات خواهش میکنم بهم یه فرصت دیگه بده خواهش میکنم
میدونم اشتباه کردم ولی واقعا معذرت میخوام
من خیلی تند رفتار کردم
باید میزاشتم توضیح بدی
خیلی معذرت میخوام ازت
دیگه خیلی دیره تهیونگ خیلی دیر
_ات خواهش میکنم بهم یه فرصت دیگه بده لطفا
هیچ فرصتی درکار نیست تهیونگ
بعد از تموم شدن حرفم زانو زد و روی زمین با دوتا زانو هاش نشت و شروع کرد به گریه کردن
من هیچ وقت تهیونگ رو اینجوری ندیده بودم
هیچ وقت دلم نمیخواست غرورش خورد بشه
بلند شو از رو زمین
_تا زمانی که بهم فرصت ندی بلند نمیشم
تهیونگ پاشو الان یکی میبینه
_برام مهم نیست فقط الان میخوام منو ببخشی
تهیونگ میگم بلند شو
_پا نمیشم
باشه ....... بهش فکر میکنم حالا بلند شو
_جدی میگی؟
اره بلند شو
از روی زمین بلند شد
ته ویو
وقتی اون صدا رو شنیدم انگار دنیا رو سرم خراب شده بود
من چیکار کردم
چجوری تونستم انقدر بی رحمانه حتی اجازه توضیح به ات ندم
بدون اینکه به کسی چیزی بگم دنبال ات رفتم
(حرف هاشون)
بعد از اینکه گفت فکر میکنه خواستم باهاش برم که
کجا؟؟
_دارم میام خونمون دیگه
من گفتم بخشیدمت؟؟
_یعنی تا اون زمان نمیتونم بیام؟
خیر .....نمیتونی
_😕😕باشه قبوله
ادمین ویو
هر کدوم به سمت خونه هاشون رفتن
امشب شبه سختی برای هر دوتاشون بود ولی بیشتر از همه ات داشت اذیت میشد چون نمیدونست باید چیکار کنه
بعد از کلی فکر کردن به نتيجه ای رسید
فردا
ات ویو
به تهیونگ زنگ زدم که بیاد اینجا و باهاش حرف بزنم
(اومد)
_خب ات میشنوم
تهیونگ من..............
عشق غیره منتظره 🤎 ☕️
انچه گذشت
بهتون خوش بگذره .....
part ⁴⁰
ات ویو
از اونجا اومدم بیرون که صدای کفش های کسی رو پشتم شنیدم
میدونستم اون صدا مال کیه ولی به راهم ادامه دادم که دستم رو از پشت کشید
درسته خودش بود
بله جناب کیم؟ اتفاقی افتاده؟
_ات خواهش میکنم بهم یه فرصت دیگه بده خواهش میکنم
میدونم اشتباه کردم ولی واقعا معذرت میخوام
من خیلی تند رفتار کردم
باید میزاشتم توضیح بدی
خیلی معذرت میخوام ازت
دیگه خیلی دیره تهیونگ خیلی دیر
_ات خواهش میکنم بهم یه فرصت دیگه بده لطفا
هیچ فرصتی درکار نیست تهیونگ
بعد از تموم شدن حرفم زانو زد و روی زمین با دوتا زانو هاش نشت و شروع کرد به گریه کردن
من هیچ وقت تهیونگ رو اینجوری ندیده بودم
هیچ وقت دلم نمیخواست غرورش خورد بشه
بلند شو از رو زمین
_تا زمانی که بهم فرصت ندی بلند نمیشم
تهیونگ پاشو الان یکی میبینه
_برام مهم نیست فقط الان میخوام منو ببخشی
تهیونگ میگم بلند شو
_پا نمیشم
باشه ....... بهش فکر میکنم حالا بلند شو
_جدی میگی؟
اره بلند شو
از روی زمین بلند شد
ته ویو
وقتی اون صدا رو شنیدم انگار دنیا رو سرم خراب شده بود
من چیکار کردم
چجوری تونستم انقدر بی رحمانه حتی اجازه توضیح به ات ندم
بدون اینکه به کسی چیزی بگم دنبال ات رفتم
(حرف هاشون)
بعد از اینکه گفت فکر میکنه خواستم باهاش برم که
کجا؟؟
_دارم میام خونمون دیگه
من گفتم بخشیدمت؟؟
_یعنی تا اون زمان نمیتونم بیام؟
خیر .....نمیتونی
_😕😕باشه قبوله
ادمین ویو
هر کدوم به سمت خونه هاشون رفتن
امشب شبه سختی برای هر دوتاشون بود ولی بیشتر از همه ات داشت اذیت میشد چون نمیدونست باید چیکار کنه
بعد از کلی فکر کردن به نتيجه ای رسید
فردا
ات ویو
به تهیونگ زنگ زدم که بیاد اینجا و باهاش حرف بزنم
(اومد)
_خب ات میشنوم
تهیونگ من..............
۶.۱k
۱۳ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.