بابایی جونم 💛 ▪︎Part 21▪︎
جیمین: دکتر چی شد؟
دکتر: تبش کم کم داره میاد پایین ولی فعلا بهوش نیومده و ضربان قلبش هم کنده
یونا: دکتر دخترم چش شده؟
دکتر: دخترتون متاسفانه سرمای شدیدی خورده و خیلی باید مراقبش باشین
یونا: ولی اونکه تو شرایط هوایی مناسبی بوده پس چجوری مریض شده؟
دکتر: حتما نباید هوای سرد بهش بخوره تا مریض بشه بچه ها چون توی سن کم ضعیف هستن بخاطر ناراحتی یا استرسم ممکنه مریض بشن
جیمین: الان حالش بهتره؟
دکتر: آره بهتره ولی هنوز بهوش نیومده تا نیم ساعت دیگه میتونین ببریمش خونه نسخه داروهاشم دادم به پرستار رفتین داخل ازش بگیرین
یونا: میتونیم بریم داخل؟
دکتر: بله بفرمایین
جیمین و یونا بعد از خداحافظی با دکتر و تشکر از اون وارد اتاق شدن و جسم بیجون دخترشون رو روی تخت دیدن که بهش یه سری دستگاه وصل بود ، پرستار وقتی متوجه حضورشون شد رفت سمتشون
پرستار: بفرمایین این نسخه دخترتونه ممکنه تا چند ساعت بهوش نیاد ولی تا نیم ساعت دیگه که ضربان قلبش اکی شد میتونین ببریمش حتما پاشویش بکنین تا تبش به درجه مناسب برسه و داروهاش رو هم به موقع بدین بهش غذای چرب هم ممنوعه و مایعات باید زیاد بهش بدین
یونا: بله ممنونم
پرستار: خواهش میکنم نیم ساعت دیگه میام دستگاه هارو ازش جدا میکنم فعلا
پرستار رفت بیرون و یونا رفت روی صندلی کنار تخت جانا نشست و دستای کوچیک دخترشو گرفت و شروع به حرف زدن باهاش کرد و جیمین هم بالای سر دخترش ایستاد
یونا: ببخشید عزیزدلم من باعث شدم حالت انقدر بد بشه دختر خوشگلم مامانت رو ببخش من واقعا متاسفم که لیاقت مادر بودن رو ندارم(با گریه)
جیمین: عزیزم این چه حرفیه میزنی تو بهترین مادر دنیایی
یونا: کدوم مادری باعث میشه بچش رو تخت بیمارستان بیوفته و کلی دستگاه بهش وصل بشه
جیمین: یونا این تقصیر تو نیست درزم اگر تو نمیرفتی بهش سربزنی میدونی چه اتفاقی می افتاد پس خودتو مقصر ندون جانا هم مطمئن باش وقتی بیدار بشه همه ی حرفای منو تأیید میکنه
یونا سرشو به معنای تفهیم تکون داد ، بعد از نیم ساعت پرستار اومد و دستگاه هارو جدا کرد و جیمین رفت داروهای جانارو گرفت و بغلش کرد ، بعدش سوار ماشین شدن و راه افتادن سمت خونشون
کپی ممنوع ❌
دکتر: تبش کم کم داره میاد پایین ولی فعلا بهوش نیومده و ضربان قلبش هم کنده
یونا: دکتر دخترم چش شده؟
دکتر: دخترتون متاسفانه سرمای شدیدی خورده و خیلی باید مراقبش باشین
یونا: ولی اونکه تو شرایط هوایی مناسبی بوده پس چجوری مریض شده؟
دکتر: حتما نباید هوای سرد بهش بخوره تا مریض بشه بچه ها چون توی سن کم ضعیف هستن بخاطر ناراحتی یا استرسم ممکنه مریض بشن
جیمین: الان حالش بهتره؟
دکتر: آره بهتره ولی هنوز بهوش نیومده تا نیم ساعت دیگه میتونین ببریمش خونه نسخه داروهاشم دادم به پرستار رفتین داخل ازش بگیرین
یونا: میتونیم بریم داخل؟
دکتر: بله بفرمایین
جیمین و یونا بعد از خداحافظی با دکتر و تشکر از اون وارد اتاق شدن و جسم بیجون دخترشون رو روی تخت دیدن که بهش یه سری دستگاه وصل بود ، پرستار وقتی متوجه حضورشون شد رفت سمتشون
پرستار: بفرمایین این نسخه دخترتونه ممکنه تا چند ساعت بهوش نیاد ولی تا نیم ساعت دیگه که ضربان قلبش اکی شد میتونین ببریمش حتما پاشویش بکنین تا تبش به درجه مناسب برسه و داروهاش رو هم به موقع بدین بهش غذای چرب هم ممنوعه و مایعات باید زیاد بهش بدین
یونا: بله ممنونم
پرستار: خواهش میکنم نیم ساعت دیگه میام دستگاه هارو ازش جدا میکنم فعلا
پرستار رفت بیرون و یونا رفت روی صندلی کنار تخت جانا نشست و دستای کوچیک دخترشو گرفت و شروع به حرف زدن باهاش کرد و جیمین هم بالای سر دخترش ایستاد
یونا: ببخشید عزیزدلم من باعث شدم حالت انقدر بد بشه دختر خوشگلم مامانت رو ببخش من واقعا متاسفم که لیاقت مادر بودن رو ندارم(با گریه)
جیمین: عزیزم این چه حرفیه میزنی تو بهترین مادر دنیایی
یونا: کدوم مادری باعث میشه بچش رو تخت بیمارستان بیوفته و کلی دستگاه بهش وصل بشه
جیمین: یونا این تقصیر تو نیست درزم اگر تو نمیرفتی بهش سربزنی میدونی چه اتفاقی می افتاد پس خودتو مقصر ندون جانا هم مطمئن باش وقتی بیدار بشه همه ی حرفای منو تأیید میکنه
یونا سرشو به معنای تفهیم تکون داد ، بعد از نیم ساعت پرستار اومد و دستگاه هارو جدا کرد و جیمین رفت داروهای جانارو گرفت و بغلش کرد ، بعدش سوار ماشین شدن و راه افتادن سمت خونشون
کپی ممنوع ❌
۵۲.۳k
۰۲ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.