bad girl p: 155
تو شرکت من بودیم و داخل اتاقم بودیم کوک: باید دخترشو جلو چشمش بکشیم
هانا: آییییی قربون دهنت
نامی ی تای ابروشو بالا داد و روبه منو کوک که کنار هم نشسته بودیم گف
نامی: اونوقت چطوری مثلا
هانا: باید وقتی که جفتشون داخل خونه ان حمله کنیم بهشون و اول یونا رو جلو چشماش بکشیم بعدم خودشو تمام
بعد اینکه حرفمو کامل کردم یوهان شروع کرد به دست زدن و با لبخند گف
یوهان: جونننن زوج نمونه مون باهمدیگه مغز متفکرهم از آب درومدن
کوک: معلومه
نامی:حالا کی شروع کنیم
هانا: هرچی زودتر بهتر الان این2روزم بزور تحمل کردم که نرم بلایی سرشون بیارم
کوک: راس میگ منم بزور موندم که بلایی سرشون نیارم
یوهان: خو شماها وحشیین مام خیلی عصبی شدیم ولی باید با نقشه جلو بریم
هانا: حالا اسمشو وحشی یا هرچی میزارین اگه امشب نریم من دیگه کنترلم دست خودم نیس میرم ی بلایی سرشون میارم
نامی: اخه شما دوتا بچه چرا انقد وحشین مثلا از ما کوچیکترین ولی وحشی بودنتون بیشتره
هانا: من فقط چن دقیقه کوچیکترم
کوک: حالا وحشی بودنمون که به کوچیکتر بزرگتر نیس که
هانا: دقیقا
یوهان: ولی شما بیشتر از حد مجاز وحشین
هانا: همین وحشی بودن ادمو جذاب تر میکنه
نامی: حالا کی بریم
هانا، کوک: امشب
یوهان: نامی بهتره همین امشب شروع کنیم چون این دوتا تحمل ندارن گند میزنن به همچی
هانا: بهتر پس بریم افرادو اماده کنیم
یوهان: منو نامی میریم به این میرسیم
هانا: خب پس برین منم کارامو انجام بدم که شب بریم سر وقت کیم کیوجین
همع: باشه
دیگه رفتن منم مشغول کارام شدم
فهمیدم که کیم کیوجین و پدر هوسوک دوست بودن ولی اینو به هیشکی نگفتم مطمئنم اون میدونس پدر مادر واقعی هوسوک کین هوسوک ی سرنخ هایی پیدا کرده بود انگار وقتی خیلی خیلی کوچیک بوده از پرورشگاه اووردنش ممکن بود اون بدونه پدر مادر واقعیه هوسوک کیه بیخیال فک کردن شدمو مشغول رسیدگی به کارام شدم
****
هانا: آییییی قربون دهنت
نامی ی تای ابروشو بالا داد و روبه منو کوک که کنار هم نشسته بودیم گف
نامی: اونوقت چطوری مثلا
هانا: باید وقتی که جفتشون داخل خونه ان حمله کنیم بهشون و اول یونا رو جلو چشماش بکشیم بعدم خودشو تمام
بعد اینکه حرفمو کامل کردم یوهان شروع کرد به دست زدن و با لبخند گف
یوهان: جونننن زوج نمونه مون باهمدیگه مغز متفکرهم از آب درومدن
کوک: معلومه
نامی:حالا کی شروع کنیم
هانا: هرچی زودتر بهتر الان این2روزم بزور تحمل کردم که نرم بلایی سرشون بیارم
کوک: راس میگ منم بزور موندم که بلایی سرشون نیارم
یوهان: خو شماها وحشیین مام خیلی عصبی شدیم ولی باید با نقشه جلو بریم
هانا: حالا اسمشو وحشی یا هرچی میزارین اگه امشب نریم من دیگه کنترلم دست خودم نیس میرم ی بلایی سرشون میارم
نامی: اخه شما دوتا بچه چرا انقد وحشین مثلا از ما کوچیکترین ولی وحشی بودنتون بیشتره
هانا: من فقط چن دقیقه کوچیکترم
کوک: حالا وحشی بودنمون که به کوچیکتر بزرگتر نیس که
هانا: دقیقا
یوهان: ولی شما بیشتر از حد مجاز وحشین
هانا: همین وحشی بودن ادمو جذاب تر میکنه
نامی: حالا کی بریم
هانا، کوک: امشب
یوهان: نامی بهتره همین امشب شروع کنیم چون این دوتا تحمل ندارن گند میزنن به همچی
هانا: بهتر پس بریم افرادو اماده کنیم
یوهان: منو نامی میریم به این میرسیم
هانا: خب پس برین منم کارامو انجام بدم که شب بریم سر وقت کیم کیوجین
همع: باشه
دیگه رفتن منم مشغول کارام شدم
فهمیدم که کیم کیوجین و پدر هوسوک دوست بودن ولی اینو به هیشکی نگفتم مطمئنم اون میدونس پدر مادر واقعی هوسوک کین هوسوک ی سرنخ هایی پیدا کرده بود انگار وقتی خیلی خیلی کوچیک بوده از پرورشگاه اووردنش ممکن بود اون بدونه پدر مادر واقعیه هوسوک کیه بیخیال فک کردن شدمو مشغول رسیدگی به کارام شدم
****
۳.۷k
۰۲ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.