مافیای عاشقpart3
مافیای عاشق Part3
تو راه بودیم که گوشیم زنگ خورد
هایون:بله افسر
هان:سلام دخترم باید بیای سرکار کارای ناتمومت و تموم کنی
هایون:الان؟
هان:آره
هایون:خیلی خب باشه سعی میکنم زودتر بیام
جونگ کوک:چی شد؟
هایون:هیچی باید برم سرکار
جونگ کوک:برسونمت سرکار؟
هایون:آره
پرش زمانی سرکار
هایون:افسر هان
هان:بیا تو
هایون:چه خبر
هان:فعلا هیچی ولی یچی مهم پیدا کردم
هایون:چی؟
هان:اسم ارشد نیروهای باند
هایون:چی؟واقعا؟چیه اسمش
هان:پارک(جئون)جیمین
(جیمین برادر جونگ کوک عع باهم تو باند کار میکنن هایون هم تاحالا دیدش و میشناسش واسه همین جئون و گذاشتم تو پرانتز)
هایون:چی؟
هان:چی شده؟
هایون:ه..ی.چی.
هان:حالت خوبه؟
هایون:بله من الان میام
هان:باشه
هایون:اا راستی خبری از پسرتون نشد؟
هان:نه هنوز
هایون:آها
بدو رفتم سمت اتاق هوسوک(داداشش هوسوکه و باهم همکارم هستن و اینکه هایون وضع مالی نسبتا خوبی داره)
هایون:اوپاااا.
هوسوک:چی شده؟چرا اینطوری
هایون:اسم ارشدشونو پیدا کردیم!!!
هوسوک:چی؟کی بود؟
هایون:پارک جیمین برادر جونگ کوک
هوسوک:چیییی؟
هایون:خودمم موندم
هوسوک:خیلی خب یه چند روزی از جونگ کوک دور بمون
هایون:خیلی خب ولی یچی دیگه
هوسوک:باز چیه؟
هایون:جونگ کوک هیچ وقت کارشو نشون من نداد
هوسوک:هایون جونگ کوک هم مشکوک میزنه
هایون:من دیگه نمیخام با جونگ کوک باشم
هوسوک:بهترین کار رو میکنی
هایون:خیلی خب من رفتم
به جونگ کوک پیام دادم بیاد جایی که برای اولین بار همو دیدیم دوس دارم همونجا هم کات کنیم
جونگ کوک:هی بیب اینجایی
نشست رو نیمکت
هایون:سلام(سرد)
جونگ کوک:هایون چیزی شده؟(نگران)
هایون:جونگ کوک بیا بهم بزنیم(بچم خیلی رکه)
جونگ کوک:(پوزخند)اونوقت واسه چی؟
هایون:چون دیگه نمیخام بات باشم
جونگ کوک:هایون میفهمی چی میگی؟
هایون:ارهه(داد)میدونم دارم چی میگم(گریه و بغض)
جونگ کوک بغلم کرد
جونگ کوک:رفتم بغلش کردم و گفتم
جونگ کوک:هی بیب نگران نباش
هایون:از بغلش دراومدم و گفتم
هایون:دیگه به من نزدیک نشو
دیگه نمیخام ببینمت
جونگ کوک:هایو........
و هایون رفت(خبر مرگش)
جونگ کوک:هه فک کردی نمیدونم کی تورو داره از من جدا میکنه نشونش میدم
رفتم سراغ باند
جونگ کوک:هی جکسون(بادیگاردش)
جکسون:بله قربان
جونگ کوک:به اون جیمین ابله بگو بیاد
جکسون:چشم قربان.........
ادامه پارت بعد
تو راه بودیم که گوشیم زنگ خورد
هایون:بله افسر
هان:سلام دخترم باید بیای سرکار کارای ناتمومت و تموم کنی
هایون:الان؟
هان:آره
هایون:خیلی خب باشه سعی میکنم زودتر بیام
جونگ کوک:چی شد؟
هایون:هیچی باید برم سرکار
جونگ کوک:برسونمت سرکار؟
هایون:آره
پرش زمانی سرکار
هایون:افسر هان
هان:بیا تو
هایون:چه خبر
هان:فعلا هیچی ولی یچی مهم پیدا کردم
هایون:چی؟
هان:اسم ارشد نیروهای باند
هایون:چی؟واقعا؟چیه اسمش
هان:پارک(جئون)جیمین
(جیمین برادر جونگ کوک عع باهم تو باند کار میکنن هایون هم تاحالا دیدش و میشناسش واسه همین جئون و گذاشتم تو پرانتز)
هایون:چی؟
هان:چی شده؟
هایون:ه..ی.چی.
هان:حالت خوبه؟
هایون:بله من الان میام
هان:باشه
هایون:اا راستی خبری از پسرتون نشد؟
هان:نه هنوز
هایون:آها
بدو رفتم سمت اتاق هوسوک(داداشش هوسوکه و باهم همکارم هستن و اینکه هایون وضع مالی نسبتا خوبی داره)
هایون:اوپاااا.
هوسوک:چی شده؟چرا اینطوری
هایون:اسم ارشدشونو پیدا کردیم!!!
هوسوک:چی؟کی بود؟
هایون:پارک جیمین برادر جونگ کوک
هوسوک:چیییی؟
هایون:خودمم موندم
هوسوک:خیلی خب یه چند روزی از جونگ کوک دور بمون
هایون:خیلی خب ولی یچی دیگه
هوسوک:باز چیه؟
هایون:جونگ کوک هیچ وقت کارشو نشون من نداد
هوسوک:هایون جونگ کوک هم مشکوک میزنه
هایون:من دیگه نمیخام با جونگ کوک باشم
هوسوک:بهترین کار رو میکنی
هایون:خیلی خب من رفتم
به جونگ کوک پیام دادم بیاد جایی که برای اولین بار همو دیدیم دوس دارم همونجا هم کات کنیم
جونگ کوک:هی بیب اینجایی
نشست رو نیمکت
هایون:سلام(سرد)
جونگ کوک:هایون چیزی شده؟(نگران)
هایون:جونگ کوک بیا بهم بزنیم(بچم خیلی رکه)
جونگ کوک:(پوزخند)اونوقت واسه چی؟
هایون:چون دیگه نمیخام بات باشم
جونگ کوک:هایون میفهمی چی میگی؟
هایون:ارهه(داد)میدونم دارم چی میگم(گریه و بغض)
جونگ کوک بغلم کرد
جونگ کوک:رفتم بغلش کردم و گفتم
جونگ کوک:هی بیب نگران نباش
هایون:از بغلش دراومدم و گفتم
هایون:دیگه به من نزدیک نشو
دیگه نمیخام ببینمت
جونگ کوک:هایو........
و هایون رفت(خبر مرگش)
جونگ کوک:هه فک کردی نمیدونم کی تورو داره از من جدا میکنه نشونش میدم
رفتم سراغ باند
جونگ کوک:هی جکسون(بادیگاردش)
جکسون:بله قربان
جونگ کوک:به اون جیمین ابله بگو بیاد
جکسون:چشم قربان.........
ادامه پارت بعد
۱۳.۱k
۱۳ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.