رمان عشق لجباز من
پارت ۷۰
ارسلان
رفتم تو اتاق ببینم دیانا حاضر شده یا نه
من:دیانام حاضری؟
دیا:اره😁
من:پس بیا بریم
دیا:بش
رفتیم باهم پایین
مامان:کجا؟
دیا:میریم بیرون
مامان:باشه برید واسه ما هم دعا کنید
من:باشه مامان
با هم رفتیم بیرون یه خورده گشتیم اخر شب هم رفتیم هیئت شامم خوردیم برگشتیم خونه.
صبح پاشدیم رفتیم پایین صبحونه بخوریم.
مامان عسل:واسه تولد دیانا چی کار میکنیم
دیا:عرررررر اخ جون تولدم 😂
من:مگه تولدت این ماهه؟
دیا:اره یعنی میخواستی بگی نمیدونستی؟ چطور جرئت میکنی؟ 😂
من:بش حالا منو نخور 😂
دیا:امسال یه ذره متفاوت میخوام باشم🤗هر سال تهران تولد میگرفتم امسال کیش میگیرم😄
مامان:باشه عزیزم پس سریع تر بریم سالن رزرو کنیم چون دو هفته دیگه اس سریع باید بگیریم
مامان دیانا:تازه نیکام میاد 😄
دیا:اخ جون😍
#اردیا
#رمان_اردیا
#اردیا_همیشگی
#رمان_عاشقانه
#رمان_اکیپ
#رمان
قراره کم پارت بزارم😂💞
کم هم بنویسم😐💞
ارسلان
رفتم تو اتاق ببینم دیانا حاضر شده یا نه
من:دیانام حاضری؟
دیا:اره😁
من:پس بیا بریم
دیا:بش
رفتیم باهم پایین
مامان:کجا؟
دیا:میریم بیرون
مامان:باشه برید واسه ما هم دعا کنید
من:باشه مامان
با هم رفتیم بیرون یه خورده گشتیم اخر شب هم رفتیم هیئت شامم خوردیم برگشتیم خونه.
صبح پاشدیم رفتیم پایین صبحونه بخوریم.
مامان عسل:واسه تولد دیانا چی کار میکنیم
دیا:عرررررر اخ جون تولدم 😂
من:مگه تولدت این ماهه؟
دیا:اره یعنی میخواستی بگی نمیدونستی؟ چطور جرئت میکنی؟ 😂
من:بش حالا منو نخور 😂
دیا:امسال یه ذره متفاوت میخوام باشم🤗هر سال تهران تولد میگرفتم امسال کیش میگیرم😄
مامان:باشه عزیزم پس سریع تر بریم سالن رزرو کنیم چون دو هفته دیگه اس سریع باید بگیریم
مامان دیانا:تازه نیکام میاد 😄
دیا:اخ جون😍
#اردیا
#رمان_اردیا
#اردیا_همیشگی
#رمان_عاشقانه
#رمان_اکیپ
#رمان
قراره کم پارت بزارم😂💞
کم هم بنویسم😐💞
۲۷.۷k
۲۹ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.