مافیای سرد پارت ۶

+میخوای بدونی ارهههه پدرت مادر منو کشتتتت جلوی چشمم مادرمو از بین برد(داد)
_(شک شده)
چییی؟
بغلش کردم میخواستم چند لحظه به عنوان یک دوست دلداری اش بدم درسته خودم هیچوقت دوستی نداشتم که دلداریم بده اما اون هم انسانه نباید مثل من یک فرد بی احساس بشه
_متاسفم برای کار هایی که اون باهات کرد متاسفم ببخشید که مجبور شدی این احساسات رو بچشی
+خودشوجدا کرد
_میدونم که نمیتونم احساساتت رو اون لحظه درک کنم ولی حسش میتونم بکنم حس وحشتناکیه.
+نه نه تو هیچی نمیدونی هیچیییی تو یک خانواده مهربون با پدر و مادرت صمیمانه زندگی کردی
_شاید بدونم میدونی شاید همه این ها یک ماسک هستش لطفا وقتینمیدونی اظهار نظر نکن
+چیو نمیدونم
_اممم چیز خاصی نیست
+باشه
رفتم پیش نامجون(هکره) ازش خپاستم همه چی رو راجع به یونا در بیاره
(ویو یونا)
_به سمت عمارت پدرم حرکت کردم. لعنتی اون عوضی به مادر جونگ کوک هم رحم نکرده.
_کیم هاجونننننن(داد) دروباز کن
~(درو باز کرد)
اهههه لعنتی چیهه
_با مادر جونگ کوک چیکار کردی؟؟؟
~چ... چییی داری راجع به چی صحبت میکنی؟
_(پوزخند) هی خودتم میدونی منظورم چیه پس بگو تانکشتمت
(گایز چون اینجا هاجون میدونه یونا بزرگترین مافیای دنیا است چیزی بهش نمی تونه بگه)
~اوهو باشه میگم