ازدواج اجباری پازت19 و 18
این پارت اسماته دوست نداری نخون لطفاً گزارش نکنید
لطفاً کامن نزارید زیر این پست تا بقیه زود بتونن چیزی که نوشتم ببینن. و پارت 18 پا شده بود اینجا نوشتم
لباس کوناه پیدا نکردم اما شما اسلاید دوم تصور کنید فقط کفش پاش نبود اقای جئون غیرتی تشریف دارن😂
ازدواج اجباری پارت18
عمه کیم رفت و منم رفتم پیش لارا و سونا و سویون و مشغول کار شدیم بعد داشتم میز رو میچیدم که اقای جئون و اقای مین بود فکر کنم شوهر عمه کوچیکه تو حیاط بودن داشتن میومدن تو این پیر مردام عجب حوصله ای دارن اول صبحی من هنوز خوابم میاددد
جئون:ا.ت دخترم میشه دوتا قهوه برا ما بیاری
ا.ت:چشم پدرجان
رفتم آشپزخانه تا برا این پیر مرد هاقهوه درست کنم
درست کردم وبراشون بردم اونام خوردن و بعد جونگکوک اینا اومدن پایین همه صبحانه خوردیم و اون ها رفتن ما زن ها هم خونه رو تمیز کردیم از این کار کردنا متنفرم خیلی خسته شدم مردا برا ناهار نیومدن منم بعد ناهار رفتم اتاقمون و خوابیدم تا وقتی ساعت 5 و نیم بود و هوا تاریک شده بود در باز شد وجونگکوک اومد تو
ا.ت:برگشتی
جونگکوک:همم
ا.ت:چرا برا ناهار نیومدید
جونگکوک:کارداشتیم اونجا نهار خوریم
ا.ت: اوهوم
من رفتم حمو*م دست و صورتم رو شستم اومدم بیرون دیدم جونگکوک نیست لبا*سم رو عوض کردم یکم کو*تاه بود اما توجه نکردم رفتم پایین
دیدم همه سر سفره نشستن دیدم جونگکوک عصبی نگاهم میکنه این دیگه چشه همینو کم داشتم رفتم کنارش نشستم بعد یکم خورد و گفت
جونگکوک: ا.ت عزیزم اگه تموم شدی بیا باهات کار دارم
بعد رفت این خانواده زیادی ساکتن فقط بعضی وقتا درمورد کار حرف میزنن تو خونه ما هیچی نباشه دعوای منو جیمین همیشه بود پاشدم دنبال جونگکوک رفتم تاببینم چی میگه
در اتاقمون رو باز کردم دیدم جونگکوک عصبی کنار کمد داره دنبال لباس میگرده همین که منو دید گفت
جونگکوک:دختره احمق تو لبا*س نداری نمیبینی همه داشتن به پا های ل* ختت نگاه می کردن یا شایدم خودت دوست داری همه بهت نگاه کنن
ا.ت:داری از چی حرف میزنی فکر کردی همه مثل خودت چشم چر*ون و عو*ضی ان
همین که حرفم تموم شد سرم چرخید و سوزش رو روی گونم حس کردم به خاطر سیلی که بهم زد دستمو روی گونه ام گزاشتم و متعجب بهش خیره شدم اونم عصبی بهم نگاه
میکرد
جونگکوک: بی* شرم اشتباهی هم حق اینو نداری اینطوری جوابم رو بدی خودم چا*لت میکنم اگه عصبیم کنی چون بهت رو دادم اینطوری باهام حرف میزنی یه بار دیگه ببینم همچین لباسی پوشیدی خودم پ*اهاتو قلم می کنم
بازم عصبی شدم اخه منه احمق مگه زبونم وایمیسته
ا.ت:مگه تو کی نمیتونی هیچ غل*طی کنی عو*ضییی
اخرش رو یکم با داد گفتم که جونگکوک قرمز شده بود و زبون شو تو لپ هاش فرو می کرد یک لحظه عصبی رفت سمت در و قفلش کرد و بر گشت و اومد سمتم و یک دفعه بل*ندم کرد و یکم رفت جلو تر و
پر*تم کرد رو تخت که یک دفعه صدای در اومد
خ.جئون:پسرم چیزی شده
خواستم جیغ بزنم که جونگکوک جلو دهنمو گرفت
جونگکوک:قسم میخورم بد برات تموم میشه
از ترس چیزی نگفتم اما جونگکوک گفت
جونگکوک:نه مادر لطفاً مزاحممون نشید
خ.جئون:اوه باشه ببخشید
اون رفت و جونگکوک دستشو بر داشت و تیشر*تش رو در او*رد
ا.ت: جونگکوک داری چیکار میکنی
که عصبی گفت
جونگکوک:ل* باس هاتو در *بیار
ا.ت:برای چی
جونگکوک:ا.ت بیشتر از این عصبیم نکن چون بدتر برات تموم میشه زود باش در شون بیار
ا.ت:اما...
حرفم رو قطع کرد و یکم بلند گفت
جونگکوک:نزار صدامو بالا ببرم همه بیدارن زود باش
قسم میخورم گو*ر خودمو کندم این روانی میخواد چیکار کنه
ل* باس هامو اروم در اوردم و فقط ل*باس* زیر ت*نم بود و جونگکوک هم فقط با*کسرش ت*نش بود بازمحکم هلم داد رو ت*خت که هین کشیدم اومد ر*وم و دس*تام و بالا سرم پی*ن کرد و همینطور که تو چشمام با عصبانیت نگاه می کردگفت
جونگکوک:حالا بهت میفهمونم که صا*حبت کیه و عو*ضی کیه
* پارت 20 و 21 حذف شده در برگزیده ها ببینید*
لطفاً کامن نزارید زیر این پست تا بقیه زود بتونن چیزی که نوشتم ببینن. و پارت 18 پا شده بود اینجا نوشتم
لباس کوناه پیدا نکردم اما شما اسلاید دوم تصور کنید فقط کفش پاش نبود اقای جئون غیرتی تشریف دارن😂
ازدواج اجباری پارت18
عمه کیم رفت و منم رفتم پیش لارا و سونا و سویون و مشغول کار شدیم بعد داشتم میز رو میچیدم که اقای جئون و اقای مین بود فکر کنم شوهر عمه کوچیکه تو حیاط بودن داشتن میومدن تو این پیر مردام عجب حوصله ای دارن اول صبحی من هنوز خوابم میاددد
جئون:ا.ت دخترم میشه دوتا قهوه برا ما بیاری
ا.ت:چشم پدرجان
رفتم آشپزخانه تا برا این پیر مرد هاقهوه درست کنم
درست کردم وبراشون بردم اونام خوردن و بعد جونگکوک اینا اومدن پایین همه صبحانه خوردیم و اون ها رفتن ما زن ها هم خونه رو تمیز کردیم از این کار کردنا متنفرم خیلی خسته شدم مردا برا ناهار نیومدن منم بعد ناهار رفتم اتاقمون و خوابیدم تا وقتی ساعت 5 و نیم بود و هوا تاریک شده بود در باز شد وجونگکوک اومد تو
ا.ت:برگشتی
جونگکوک:همم
ا.ت:چرا برا ناهار نیومدید
جونگکوک:کارداشتیم اونجا نهار خوریم
ا.ت: اوهوم
من رفتم حمو*م دست و صورتم رو شستم اومدم بیرون دیدم جونگکوک نیست لبا*سم رو عوض کردم یکم کو*تاه بود اما توجه نکردم رفتم پایین
دیدم همه سر سفره نشستن دیدم جونگکوک عصبی نگاهم میکنه این دیگه چشه همینو کم داشتم رفتم کنارش نشستم بعد یکم خورد و گفت
جونگکوک: ا.ت عزیزم اگه تموم شدی بیا باهات کار دارم
بعد رفت این خانواده زیادی ساکتن فقط بعضی وقتا درمورد کار حرف میزنن تو خونه ما هیچی نباشه دعوای منو جیمین همیشه بود پاشدم دنبال جونگکوک رفتم تاببینم چی میگه
در اتاقمون رو باز کردم دیدم جونگکوک عصبی کنار کمد داره دنبال لباس میگرده همین که منو دید گفت
جونگکوک:دختره احمق تو لبا*س نداری نمیبینی همه داشتن به پا های ل* ختت نگاه می کردن یا شایدم خودت دوست داری همه بهت نگاه کنن
ا.ت:داری از چی حرف میزنی فکر کردی همه مثل خودت چشم چر*ون و عو*ضی ان
همین که حرفم تموم شد سرم چرخید و سوزش رو روی گونم حس کردم به خاطر سیلی که بهم زد دستمو روی گونه ام گزاشتم و متعجب بهش خیره شدم اونم عصبی بهم نگاه
میکرد
جونگکوک: بی* شرم اشتباهی هم حق اینو نداری اینطوری جوابم رو بدی خودم چا*لت میکنم اگه عصبیم کنی چون بهت رو دادم اینطوری باهام حرف میزنی یه بار دیگه ببینم همچین لباسی پوشیدی خودم پ*اهاتو قلم می کنم
بازم عصبی شدم اخه منه احمق مگه زبونم وایمیسته
ا.ت:مگه تو کی نمیتونی هیچ غل*طی کنی عو*ضییی
اخرش رو یکم با داد گفتم که جونگکوک قرمز شده بود و زبون شو تو لپ هاش فرو می کرد یک لحظه عصبی رفت سمت در و قفلش کرد و بر گشت و اومد سمتم و یک دفعه بل*ندم کرد و یکم رفت جلو تر و
پر*تم کرد رو تخت که یک دفعه صدای در اومد
خ.جئون:پسرم چیزی شده
خواستم جیغ بزنم که جونگکوک جلو دهنمو گرفت
جونگکوک:قسم میخورم بد برات تموم میشه
از ترس چیزی نگفتم اما جونگکوک گفت
جونگکوک:نه مادر لطفاً مزاحممون نشید
خ.جئون:اوه باشه ببخشید
اون رفت و جونگکوک دستشو بر داشت و تیشر*تش رو در او*رد
ا.ت: جونگکوک داری چیکار میکنی
که عصبی گفت
جونگکوک:ل* باس هاتو در *بیار
ا.ت:برای چی
جونگکوک:ا.ت بیشتر از این عصبیم نکن چون بدتر برات تموم میشه زود باش در شون بیار
ا.ت:اما...
حرفم رو قطع کرد و یکم بلند گفت
جونگکوک:نزار صدامو بالا ببرم همه بیدارن زود باش
قسم میخورم گو*ر خودمو کندم این روانی میخواد چیکار کنه
ل* باس هامو اروم در اوردم و فقط ل*باس* زیر ت*نم بود و جونگکوک هم فقط با*کسرش ت*نش بود بازمحکم هلم داد رو ت*خت که هین کشیدم اومد ر*وم و دس*تام و بالا سرم پی*ن کرد و همینطور که تو چشمام با عصبانیت نگاه می کردگفت
جونگکوک:حالا بهت میفهمونم که صا*حبت کیه و عو*ضی کیه
* پارت 20 و 21 حذف شده در برگزیده ها ببینید*
۸۰.۴k
۰۶ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.