جرقه ی آتش part 8
جرقه ی آتش
محکی در اتفاقات گذشته -
آموت چه کسی بود
اگه آموت ایزد اهریمنی بود پس تهیونگ چه کسی بود؟!
فلش بک به ۶۰۰۰ سال پیش قبل میلاد مسیح -
شبه جزیره کره دوران نوسنگی -
یه پسر جوون دور از هر پلیدی ناپاکی
پسر ملکه ماه
ملکه ماه پسرش رو به سختی بزرگ کرده بود پسری که پدری نا مشخص داشت و این یه راز بزرگ تویه قلب ملکه بود که پسرش تهیونگ فرزند چه مردی هست
اون پسر قبلش پاک بود آوازه قلب پاک اون تا دور دست ها می رفت الان برای همه سواله که یه پسر با قلب پاک پس آموت که این همه مردم ازش وحشت دارن کیه خب باید بهتون بگم که تهیونگ شاهزاده ماه تا قبل شناخت پدرش اون قلب پاک داشت
راز بزرگ ملکه که پسرش از یه ایزد مصری هست چیزی بود که فقط خودش و ایزد خورشید میدونست
تهیونگ حاصل یه قانون شکنی بود یه فرزند از ماه و خورشید این یعنی برهم زدن نظم طبیعت یعنی به وجود آوردن بچه ای که قدرت غیر قابل مقابله خواهد داشت
تهیونگ با شناخت پدرش و پیدا کردن قدرتش از خورشید و کینش نسبت به پدر مادرش اون رو طمع کار کرد ظالم کرد
انگی که مردم شروع کردن به زدن بهش اون رو پست شمردن تویه کوچه خیابون به اسم حرومزاده صداش میکردن
در آخر اون دست به ترکیب قدرت برد و قدرت دنیای زیرین آشکار کرد
تبدیل به آموت شد کسی که نه تنها کره و مصر بلکه کل ایزدیان جهان بهش غبطه میخوردن
اون به چنان قدرتی رسیده بود که با یه حماقت از دستش داد اما حالا برگشته بود که اون حماقت جبران کنه اما بازم ممکن این حماقت تکرار کنه ؟!
عصر تکنولوژی ۲۰۲۳ -
مانیلا : پتو نازک رو تخت دور خودم پیچیدم از رویه تخت بلند شد به سمت پارچ شراب رفت
تویه این کاخ هیچ اثری از عصر جدید نبود
تو فکر بودم که
تهیونگ : سریع خودت جمع جور کن برو
نگاهش کردم عوضی استفادش ازم کرد حالا نمیخواد اینجا باشم خودمو به پایین تخت کشیدم لباسام از این ور اون جمع کردم تا بپوشم شون تا حد لازم خودمو پوشوندم بلند شدم که از دلم تا بین پام درد گرفت
خودمو انقدر سبک سنگین کردم تا گفتم : میشه این پتو با خودم ببرم
بدون اینکه نگاهم کنه گفت آره
منم سریع پتورو زدم زیر بغلم رفتم سمت در
تویه ورودی در ایستادم که برم بیرون همون کسی که آورده بودم ایستاده بود گفت نمیتونی چیزی از اینجا ببری صدای آموت اومد که گفت بزار بره اونم صد در صد حرفی نزد راهیم کرد سمت جای قبلیم
دوباره رفتم تو چهار دیواری خودم
پتورو دور خودم کشیدم کنار دیوار کز کردم اون غذایی که اون موقع برام آورده بودن مونده بود با هزار همت کشیدمش سمت خودم شروع به خوردن کردم زیر دلم خیلی درد میکرد اما لااقل داشتم گرسنگی از خودم دور میکردم
تو خودم جمع شدم دراز کشیدم چشمام بستم گذاشت اشکام منو به خواب ببره....
محکی در اتفاقات گذشته -
آموت چه کسی بود
اگه آموت ایزد اهریمنی بود پس تهیونگ چه کسی بود؟!
فلش بک به ۶۰۰۰ سال پیش قبل میلاد مسیح -
شبه جزیره کره دوران نوسنگی -
یه پسر جوون دور از هر پلیدی ناپاکی
پسر ملکه ماه
ملکه ماه پسرش رو به سختی بزرگ کرده بود پسری که پدری نا مشخص داشت و این یه راز بزرگ تویه قلب ملکه بود که پسرش تهیونگ فرزند چه مردی هست
اون پسر قبلش پاک بود آوازه قلب پاک اون تا دور دست ها می رفت الان برای همه سواله که یه پسر با قلب پاک پس آموت که این همه مردم ازش وحشت دارن کیه خب باید بهتون بگم که تهیونگ شاهزاده ماه تا قبل شناخت پدرش اون قلب پاک داشت
راز بزرگ ملکه که پسرش از یه ایزد مصری هست چیزی بود که فقط خودش و ایزد خورشید میدونست
تهیونگ حاصل یه قانون شکنی بود یه فرزند از ماه و خورشید این یعنی برهم زدن نظم طبیعت یعنی به وجود آوردن بچه ای که قدرت غیر قابل مقابله خواهد داشت
تهیونگ با شناخت پدرش و پیدا کردن قدرتش از خورشید و کینش نسبت به پدر مادرش اون رو طمع کار کرد ظالم کرد
انگی که مردم شروع کردن به زدن بهش اون رو پست شمردن تویه کوچه خیابون به اسم حرومزاده صداش میکردن
در آخر اون دست به ترکیب قدرت برد و قدرت دنیای زیرین آشکار کرد
تبدیل به آموت شد کسی که نه تنها کره و مصر بلکه کل ایزدیان جهان بهش غبطه میخوردن
اون به چنان قدرتی رسیده بود که با یه حماقت از دستش داد اما حالا برگشته بود که اون حماقت جبران کنه اما بازم ممکن این حماقت تکرار کنه ؟!
عصر تکنولوژی ۲۰۲۳ -
مانیلا : پتو نازک رو تخت دور خودم پیچیدم از رویه تخت بلند شد به سمت پارچ شراب رفت
تویه این کاخ هیچ اثری از عصر جدید نبود
تو فکر بودم که
تهیونگ : سریع خودت جمع جور کن برو
نگاهش کردم عوضی استفادش ازم کرد حالا نمیخواد اینجا باشم خودمو به پایین تخت کشیدم لباسام از این ور اون جمع کردم تا بپوشم شون تا حد لازم خودمو پوشوندم بلند شدم که از دلم تا بین پام درد گرفت
خودمو انقدر سبک سنگین کردم تا گفتم : میشه این پتو با خودم ببرم
بدون اینکه نگاهم کنه گفت آره
منم سریع پتورو زدم زیر بغلم رفتم سمت در
تویه ورودی در ایستادم که برم بیرون همون کسی که آورده بودم ایستاده بود گفت نمیتونی چیزی از اینجا ببری صدای آموت اومد که گفت بزار بره اونم صد در صد حرفی نزد راهیم کرد سمت جای قبلیم
دوباره رفتم تو چهار دیواری خودم
پتورو دور خودم کشیدم کنار دیوار کز کردم اون غذایی که اون موقع برام آورده بودن مونده بود با هزار همت کشیدمش سمت خودم شروع به خوردن کردم زیر دلم خیلی درد میکرد اما لااقل داشتم گرسنگی از خودم دور میکردم
تو خودم جمع شدم دراز کشیدم چشمام بستم گذاشت اشکام منو به خواب ببره....
۴.۳k
۱۲ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.