پارت 14
پارت 14
یکی سارا صدا کرد
سارا: خودت باید بفهمی اقای انتقام جو منم کار دارم بای
رفت
از دوباره نقاشی ها نگاه کردم بعضی از ادم گریه می کردن بعضی ها هم می گفتن عجب عشقی
تمام قسمت های که باهم بودیم کشیده بود درسته چهره نداشت اما می تونستم همه ببینم دختره دیونه الحق که دخترا پر از احساسن از نمایشگاه خارج شدم علیکی اومدم این همه راه
اما یه چیزی این وسعت هست که من نمی دونم اما همه می دونن
الهام زنگ زد
من: چی می خواهی
الهام: داداش جونم بیا بریم ایران
من: ایران چه خبر
الهام: هیچی به خدا اما اونجا کشور خودمون دوستام اونجان اون دفعه خودت رفتی دوسال بعد اومدی منو نبردی اقلا الان ببر
من: مسافرت
الهام: نه برای همیشه
من: الهام کارای من اینجان چی میگی
الهام: کار نداره که همه به ایران منتقل می کنیم خودش بکشه یکی دوماه کار می بره
من: نه یکی دوسال کار می بره
قطع کردم
الهام می خواست بره ایران.
حسینم می خواست بره اما من کار دارم بردن شرکتم یک سال طول. میکشه
رمان از زبان دریا@#%^**
یه چند هفته ای بود که پیش مامان اینا بودن به قول خودشون حالم بهتر به امیر فکر نمی کنم اما نمی دون من هرشب به امید این که تو خواب ببینمش می خوابم صبح به امید این که فکرش کنم بیدار می شم
درنا: دریا می خواهی بری روانپزشک
من: چرا
درنا: خب کاری می کنه که امیر فراموش کنی
راست می گفت من خسته شده بودم از این عشق یه طرفه این که من همش به فکرش باشم دوستش داشته باشم وقتشه برگردم به زندگی قبلیم
من: قبول
درنا: وای خدا حسین اومده ایران من برم
من: برو
درنا: تو هم بیا بدو
بزور درنا حاضر شدم یه شروار تاپ سفید پوشیدم با مانتو نارنجی. شال نارنجی یکم ارایش کردم رفتیم
وقتی اومدیم از خونه پایین حسین دیدم درنا مثل چی پرواز کرد رفت تو بغلش اونم بیشتر از درنا بغلش کرد تو اغوش هم غرق بودن انگار یه لحظه دلم خواست امیر هم الان می اومد کاش عشق ما هم مثل اینا بود
من: اوهوم منم اینجاما
حسین: سلام مشتاق دیدار
من: من مشتاق نبـودم
خندید سوار ماشین شدیم اقا تا حالا خودتون اضافه دونستین مثلا بهتون نگنا اما حس کنی من این حس داشتم
پشت نشسته بودم اقا حسین دست درنا گرفته بود اهنگ می خوندن یه لحظه خندم گرفته بود از بس این زوج بامزه بودن اونم چه اهنگی هایده وای خدا ترکیدم
درنا: حالت بده چی شده
من: هیچی ادامه بدین
حسین: دریا جن زده شدی
من: اره بد جورم
حسین تلفنش زنگ خورد معلوم بود که امیر
من: حسین اینجا بزن کنار من پیاده میشم
درنا: وا چرا
من: قرار دارم
درنا: جون بابا طرف کیه مبارک
حسین: یه لحظه امیر دریا طرف ادم بدی نباشه تو ساده ای
من: داداش گفتم قرار نه که با دوست پسر چیزی قرار با دوستان رفیقام اقلا مگه من گاوم برم تو رابطه
حسین زد کنار
درنا: من چند وقت
یکی سارا صدا کرد
سارا: خودت باید بفهمی اقای انتقام جو منم کار دارم بای
رفت
از دوباره نقاشی ها نگاه کردم بعضی از ادم گریه می کردن بعضی ها هم می گفتن عجب عشقی
تمام قسمت های که باهم بودیم کشیده بود درسته چهره نداشت اما می تونستم همه ببینم دختره دیونه الحق که دخترا پر از احساسن از نمایشگاه خارج شدم علیکی اومدم این همه راه
اما یه چیزی این وسعت هست که من نمی دونم اما همه می دونن
الهام زنگ زد
من: چی می خواهی
الهام: داداش جونم بیا بریم ایران
من: ایران چه خبر
الهام: هیچی به خدا اما اونجا کشور خودمون دوستام اونجان اون دفعه خودت رفتی دوسال بعد اومدی منو نبردی اقلا الان ببر
من: مسافرت
الهام: نه برای همیشه
من: الهام کارای من اینجان چی میگی
الهام: کار نداره که همه به ایران منتقل می کنیم خودش بکشه یکی دوماه کار می بره
من: نه یکی دوسال کار می بره
قطع کردم
الهام می خواست بره ایران.
حسینم می خواست بره اما من کار دارم بردن شرکتم یک سال طول. میکشه
رمان از زبان دریا@#%^**
یه چند هفته ای بود که پیش مامان اینا بودن به قول خودشون حالم بهتر به امیر فکر نمی کنم اما نمی دون من هرشب به امید این که تو خواب ببینمش می خوابم صبح به امید این که فکرش کنم بیدار می شم
درنا: دریا می خواهی بری روانپزشک
من: چرا
درنا: خب کاری می کنه که امیر فراموش کنی
راست می گفت من خسته شده بودم از این عشق یه طرفه این که من همش به فکرش باشم دوستش داشته باشم وقتشه برگردم به زندگی قبلیم
من: قبول
درنا: وای خدا حسین اومده ایران من برم
من: برو
درنا: تو هم بیا بدو
بزور درنا حاضر شدم یه شروار تاپ سفید پوشیدم با مانتو نارنجی. شال نارنجی یکم ارایش کردم رفتیم
وقتی اومدیم از خونه پایین حسین دیدم درنا مثل چی پرواز کرد رفت تو بغلش اونم بیشتر از درنا بغلش کرد تو اغوش هم غرق بودن انگار یه لحظه دلم خواست امیر هم الان می اومد کاش عشق ما هم مثل اینا بود
من: اوهوم منم اینجاما
حسین: سلام مشتاق دیدار
من: من مشتاق نبـودم
خندید سوار ماشین شدیم اقا تا حالا خودتون اضافه دونستین مثلا بهتون نگنا اما حس کنی من این حس داشتم
پشت نشسته بودم اقا حسین دست درنا گرفته بود اهنگ می خوندن یه لحظه خندم گرفته بود از بس این زوج بامزه بودن اونم چه اهنگی هایده وای خدا ترکیدم
درنا: حالت بده چی شده
من: هیچی ادامه بدین
حسین: دریا جن زده شدی
من: اره بد جورم
حسین تلفنش زنگ خورد معلوم بود که امیر
من: حسین اینجا بزن کنار من پیاده میشم
درنا: وا چرا
من: قرار دارم
درنا: جون بابا طرف کیه مبارک
حسین: یه لحظه امیر دریا طرف ادم بدی نباشه تو ساده ای
من: داداش گفتم قرار نه که با دوست پسر چیزی قرار با دوستان رفیقام اقلا مگه من گاوم برم تو رابطه
حسین زد کنار
درنا: من چند وقت
۳.۷k
۱۸ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.