وقتی مربی دنسته و...
وقتی مربی دنسته و...
- اسمات -
وارد اتاق تمرین شدی قبل از تو مربیت که میشد " یونجون " توی اتاق بود و منتظر تو بود ، با دیدنت لبخندی زد و مثل همیشه از سرتا پا نگاهت کرد...اولین بار پیش اون ، همچین لباسی پوشیده بودی..شرتک لی ، با یه نیم تنه به خوبی داشتن بدنتو نمایان میکرد، اولین بار نبود که بدنتو میدید البته که توی فضای مجازی عکس و فیلم هات رو تماشا میکرد و توی اون عکس و فیلم ها هم کمی از خصوصیات بدنت نمایان بودن...اما اینبار فرق داشت قرار بود با اون بدن بی نقص و سفیدی که داشتی جلوش برقصی..
نفسی عمیق کشید و جدی گفت
_ دیر کردی خانم ا.ت
خنده ای کوتاهی کردی
= ببخشید..فیلم یرداری یکم طول کشید
_ باشه " اهنگ رو پلی کرر" بیا و کاری که لازمه رو بکن
سری تکون دادی و زود رفتی وسط اتاق یونجون گوشه ای وایستاد و با دقت بهت خیره شد .. اما همش نگاهش بین بالا تنه ات که میشدن س.ی.ن.ه هات ، که داشتن در هر حرکتی تکون میخوردن اجازه نمیداد چشم هاش از اونجا برداره..
سعی کرد چیزی نگه اما دیگه زیادی تحریک شده بود..
عرق کردنت و خیس بودن کمی از گردن ، ترقوه ها و پاهات زیادی تحریکش کرده بود با صدای مربی دست از رقصیدن برداشتی
_ اشتباه رفتی این قسمت رو
متعجب نگاهش کردی که به سمتت اومد و بهت نزدیک شد ، نفس های گرم هردوتاتون دمایی که بینتون بود رو بیشتر از قبل گرم کرد ، خم شد و جایگاه پاهات رو درست کرد و بعد وقتی به خالت قبلی برگشت تنها چیزی که دید خیس بودن بالا تنت..
داشتی به صورتش نگاه میکردی که با حرکتی که زد به شک بزرگی رفتی... هردو دستشو دورت حلقه کرد و صورتش رو بیشتر نزدیک صورتت کرد ، اروم لباش رو روی لبات گذاشت و شروع به بوسیدنت کرد نمیدونستی باید چیکار بکنی..تو یک ایدلی و نباید همچین صحنه ای که داشتی رو توی فضای مجازی پخش کنن..
چند بار به سینه های مربی مشت زدی اما فایده ای نداشت..
هنگام بوسه تورو روی زمین خوابوند و بین زمین و خودش اثیرت کرد ، بخاطر کم آوردن نفس لب هاش رو از لب هات جدا کرد و بهم دیگه درحال نفس زدن نگاه کردید
نگران زود گفتی
= مربی..چ..چیکار...میکنی..
خمار و عمیق نگاهت کرد ..
_ شاید بهتر بود این لباس هارو نپوشی..
دوباره اجازه نداد حرفی بزنی و لباش رو روی لبات گذاشت ..
با دستای گرمش بدنت رو لمس میکرد و نیم تنه ای که داشتی رو با یه حرکت درآورد..
دست از بوسه برداشت و با دیدن چیزایی که باعث تحریک شدنش ، شده بودن رو با یه نگاه هیزانه ای خیره شد ، از نگاهی که داشت از روی خجالت چشم هات رو بستی..
اروم قفل سوتینتو باز کرد ... و با صدای خماری گفت
_ معمولا تو این ساعت..کسی نمیاد اینجا..
- اسمات -
وارد اتاق تمرین شدی قبل از تو مربیت که میشد " یونجون " توی اتاق بود و منتظر تو بود ، با دیدنت لبخندی زد و مثل همیشه از سرتا پا نگاهت کرد...اولین بار پیش اون ، همچین لباسی پوشیده بودی..شرتک لی ، با یه نیم تنه به خوبی داشتن بدنتو نمایان میکرد، اولین بار نبود که بدنتو میدید البته که توی فضای مجازی عکس و فیلم هات رو تماشا میکرد و توی اون عکس و فیلم ها هم کمی از خصوصیات بدنت نمایان بودن...اما اینبار فرق داشت قرار بود با اون بدن بی نقص و سفیدی که داشتی جلوش برقصی..
نفسی عمیق کشید و جدی گفت
_ دیر کردی خانم ا.ت
خنده ای کوتاهی کردی
= ببخشید..فیلم یرداری یکم طول کشید
_ باشه " اهنگ رو پلی کرر" بیا و کاری که لازمه رو بکن
سری تکون دادی و زود رفتی وسط اتاق یونجون گوشه ای وایستاد و با دقت بهت خیره شد .. اما همش نگاهش بین بالا تنه ات که میشدن س.ی.ن.ه هات ، که داشتن در هر حرکتی تکون میخوردن اجازه نمیداد چشم هاش از اونجا برداره..
سعی کرد چیزی نگه اما دیگه زیادی تحریک شده بود..
عرق کردنت و خیس بودن کمی از گردن ، ترقوه ها و پاهات زیادی تحریکش کرده بود با صدای مربی دست از رقصیدن برداشتی
_ اشتباه رفتی این قسمت رو
متعجب نگاهش کردی که به سمتت اومد و بهت نزدیک شد ، نفس های گرم هردوتاتون دمایی که بینتون بود رو بیشتر از قبل گرم کرد ، خم شد و جایگاه پاهات رو درست کرد و بعد وقتی به خالت قبلی برگشت تنها چیزی که دید خیس بودن بالا تنت..
داشتی به صورتش نگاه میکردی که با حرکتی که زد به شک بزرگی رفتی... هردو دستشو دورت حلقه کرد و صورتش رو بیشتر نزدیک صورتت کرد ، اروم لباش رو روی لبات گذاشت و شروع به بوسیدنت کرد نمیدونستی باید چیکار بکنی..تو یک ایدلی و نباید همچین صحنه ای که داشتی رو توی فضای مجازی پخش کنن..
چند بار به سینه های مربی مشت زدی اما فایده ای نداشت..
هنگام بوسه تورو روی زمین خوابوند و بین زمین و خودش اثیرت کرد ، بخاطر کم آوردن نفس لب هاش رو از لب هات جدا کرد و بهم دیگه درحال نفس زدن نگاه کردید
نگران زود گفتی
= مربی..چ..چیکار...میکنی..
خمار و عمیق نگاهت کرد ..
_ شاید بهتر بود این لباس هارو نپوشی..
دوباره اجازه نداد حرفی بزنی و لباش رو روی لبات گذاشت ..
با دستای گرمش بدنت رو لمس میکرد و نیم تنه ای که داشتی رو با یه حرکت درآورد..
دست از بوسه برداشت و با دیدن چیزایی که باعث تحریک شدنش ، شده بودن رو با یه نگاه هیزانه ای خیره شد ، از نگاهی که داشت از روی خجالت چشم هات رو بستی..
اروم قفل سوتینتو باز کرد ... و با صدای خماری گفت
_ معمولا تو این ساعت..کسی نمیاد اینجا..
۳.۰k
۲۴ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.