فیک ران part 62
موضوع اصلی این بود ک این سنجو دقیقن چه طنابی رو پاره کرده بود...و چه طنابی در حال پاره شدن بود؟
ولی خب ناهویا عجیبه ولی نگران ا/تس*اصلن عاشقش نیستاااا*
ویو پسرا:
میز غذا به چخ رفته و این وسط چهار نوع غذا رفته تو صورت تاکه میچی ...
ران: اصن میدونی چیه؟ هرکی ا/ت انتخاب کرد ..براش بجنگید دیگه نمیکشم...همینیه ک هس...
مایکی: اوع ارع...
باجی: خو ریدم تو اون تفکراتتون زود تر به این نتیجه میرسیدید...
سانزو: ارع...مایکی متاسفم ولی برای ا/ت میجنگم...
اوع عالیه
تاکه میچ پاشد دراکن هم پاشود ظرف کیکشو کامل غیر عمدی پرت کرد تو کونه تاکه میچی..شلوارش کیکی شد...
هم اکنون چیفویو پاره میشود....
تاکهمیچی:ای من ریدم تو این لطف و محبتتون من دیگه صد ساله سیاه هیچ جا باهاتون نمیام...😑😑
مایکی: اع تاکهمیتیچی فوش دادددددپ
چیفویو: من اصن نمیدونستم تاکهمیتیچی بلده فوش بده...😂
دراکن: دیگه امیدی به زندگی ندارم...
کاکوچو و ایزانا: خب وقته دخالت کردنه..همگیتون پاشید ببینیم اون پشمک و دوستش کجا رف؟
کوکو: اوع ارع...همگی رفتن بیرون...
۵ مین بعد:
ریندو اع اونجان ...اع اینا جرا موشه آب کشیدن؟
میتسویا با نگاه معنا دار یوزوها رو نگا میکنه....
دراکن با نگاهی سرشار از بوغضه سگی اما رو نگا میکنه...
مایکی هم برزخانه هیناتا رو نگا میکنه...
سانزو هم عین صگایه هار شده ران رو نگا میکرد...
سویا: داداش شما چرا خیسید؟
ا/ت: هممون از کشتی پرت شدیم پایین...
ران/سانزو/مایکی: چیزیت نشددددددد؟؟؟
ران: خوبی؟
سانزو: سردت نیست؟
مایکی: میگم میخای برم کاپیتان و عوامله اینجارو از کشتی پرت کنم بیرون؟
ا/ت: چی؟ نههههه اصن جرا نگرانه منید؟ الان شما باید منو خفه کنید...
کاکوچو:اونو ک صد درصد ولی خب...چقد خندیدم امروز حاجی....
ایزانا: چ اتفاقایی ک نیوفتاد...
باجی: چه چیزایی ک ما نشنیدیم...
کازوتورا: چه چیزایی ک ما نفهمیدیم..
سوتا: چه چک هایی که نزدیم..
چیفویو:چه غذا هایی ک حیف نکردیم..
ریندو: چه در کونی هایی ک به تاکهمیتیچی نزدیم...
ران: چ فوش هایی ک ندادیم...
کوکو: چ مردمایی ک فراری ندادیم...
اما: اصن این کولتو چرا برداشتی ا/ت؟
ا/ت: خب راستش....
×: خب خب خب....میبینم ک بازم همو دیدیم...
مایکی:میدونستم انقد ساده نمیشه خارج شد...
سانزو: میدونی همون لحظه باید یه گولوله تو مغزت خالی میکردم...
÷: اوع جدی؟ ببینم با این حرکتمون چ میکنید؟
*بنظرتون کین و چ حرکتی میخان بزنن؟
ولی خب ناهویا عجیبه ولی نگران ا/تس*اصلن عاشقش نیستاااا*
ویو پسرا:
میز غذا به چخ رفته و این وسط چهار نوع غذا رفته تو صورت تاکه میچی ...
ران: اصن میدونی چیه؟ هرکی ا/ت انتخاب کرد ..براش بجنگید دیگه نمیکشم...همینیه ک هس...
مایکی: اوع ارع...
باجی: خو ریدم تو اون تفکراتتون زود تر به این نتیجه میرسیدید...
سانزو: ارع...مایکی متاسفم ولی برای ا/ت میجنگم...
اوع عالیه
تاکه میچ پاشد دراکن هم پاشود ظرف کیکشو کامل غیر عمدی پرت کرد تو کونه تاکه میچی..شلوارش کیکی شد...
هم اکنون چیفویو پاره میشود....
تاکهمیچی:ای من ریدم تو این لطف و محبتتون من دیگه صد ساله سیاه هیچ جا باهاتون نمیام...😑😑
مایکی: اع تاکهمیتیچی فوش دادددددپ
چیفویو: من اصن نمیدونستم تاکهمیتیچی بلده فوش بده...😂
دراکن: دیگه امیدی به زندگی ندارم...
کاکوچو و ایزانا: خب وقته دخالت کردنه..همگیتون پاشید ببینیم اون پشمک و دوستش کجا رف؟
کوکو: اوع ارع...همگی رفتن بیرون...
۵ مین بعد:
ریندو اع اونجان ...اع اینا جرا موشه آب کشیدن؟
میتسویا با نگاه معنا دار یوزوها رو نگا میکنه....
دراکن با نگاهی سرشار از بوغضه سگی اما رو نگا میکنه...
مایکی هم برزخانه هیناتا رو نگا میکنه...
سانزو هم عین صگایه هار شده ران رو نگا میکرد...
سویا: داداش شما چرا خیسید؟
ا/ت: هممون از کشتی پرت شدیم پایین...
ران/سانزو/مایکی: چیزیت نشددددددد؟؟؟
ران: خوبی؟
سانزو: سردت نیست؟
مایکی: میگم میخای برم کاپیتان و عوامله اینجارو از کشتی پرت کنم بیرون؟
ا/ت: چی؟ نههههه اصن جرا نگرانه منید؟ الان شما باید منو خفه کنید...
کاکوچو:اونو ک صد درصد ولی خب...چقد خندیدم امروز حاجی....
ایزانا: چ اتفاقایی ک نیوفتاد...
باجی: چه چیزایی ک ما نشنیدیم...
کازوتورا: چه چیزایی ک ما نفهمیدیم..
سوتا: چه چک هایی که نزدیم..
چیفویو:چه غذا هایی ک حیف نکردیم..
ریندو: چه در کونی هایی ک به تاکهمیتیچی نزدیم...
ران: چ فوش هایی ک ندادیم...
کوکو: چ مردمایی ک فراری ندادیم...
اما: اصن این کولتو چرا برداشتی ا/ت؟
ا/ت: خب راستش....
×: خب خب خب....میبینم ک بازم همو دیدیم...
مایکی:میدونستم انقد ساده نمیشه خارج شد...
سانزو: میدونی همون لحظه باید یه گولوله تو مغزت خالی میکردم...
÷: اوع جدی؟ ببینم با این حرکتمون چ میکنید؟
*بنظرتون کین و چ حرکتی میخان بزنن؟
۲۲.۹k
۰۴ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.