Margins P²
_میرم ولی برمیگردم
+به سلامت
و رفت ولی وسط راه مکث کرد و وایستاد
_آها راستی اینم پروندههات کوچولو!
و با فشار پرونده هارو روی زمین پرت کرد
+گمشو
و جئون رفت ولی سوالاتش همراه اون نرفتن
سوالاتی که از خودش به جا گذاشته بود
بدون هیچ جوابی!
+لعنت بهت!....نمیتونی یبار بدون رمز و راز
بیای و بری حتما باید ذهن منو مشغول کنی
من میشناسمش!اون پوزخندها و اون طرز
صحبت کردن یه علامت از آرامش قبل از طوفانه
و قرار نیست همهچی خوب پیش بره
بیخیالش شدم و رفتم سمت اتاق کارم
ساعت ۴ بعدازظهر
دان بی ویو
خسته شدم از صبح پشت این
میز نشستم و حتی تکون هم نخوردم و مطمئنم
کمرم کاملا خشک شده ولی مجبورم تحمل کنم
تا یه ساعت بعد
که گوشیم زنگ خورد با نمایان شدن اسم
لونا یه آرامش خاصی گرفتم
و جواب دادم
+سلام
&سلامممم چخبراا؟
+ممنون خوبم تو چطوری؟
&منم خوبم دیگه چخبرا؟
+امممم....هیچی کار میکنم
&اوههه...پس سرت شلوغه
+برای تو نه(خنده)
&میدونم(خنده)راستی امشب وقتت آزاده؟
+آره...برای چی؟
&پس بیا بریم بار
+ببین اگه اون جونیور هول میاد من
نمیام
&نه فقط ما دوتاییم!
+واقعا؟
&آره،پس ساعت ۷ آماده باش
+اوکی پس فعلا
&خداحافظ
دان بی ویو
گوشی رو قطع کردم
+پس باید سریع کارامو انجام بدم
ساعت ۵
آیششش بلاخره تموم شد
حالا دیگه باید برم خونه حاضر شم
ولی اصلا حوصله ندارم لپ تاپم رو بستم
و کتم رو درست کردم با بی حوصلگی
رفتم سوار ماشینم شدم
رسیدم خونه اول رفتم حموم و بعد
۱۰ دقیقه بیرون اومدم و سریع موهامو
خشک کردم چون موهام صاف بود
باز گذاشتمشون و یه آرایش خیلی ساده
انجام دادم در حد یه رژ و خط چشم
چون من بدون آرایش هم خیلی خوشگلم
یه لباس خیلی باز و شیک پوشیدم و
رفتم جلوی آینه برای آخرین بار به خودم نگاه
کردم و یکم از عطرم به خودم زدم و
سریع رفتم دم در درست ساعت
۷ بود من روی زمان خیلی دقیقم
که بعد از چند لحظه یه بنز مشکی
جلوی در وایستاد معلوم بود که
لوناست
&واو چه خوشگل شدی دختر!
+نه به زیبایی شما لیدی
&زود باش بشین
+اوکی
......
اسلاید۲ دان بی برای محل کارش
اسلاید۳ لباس دان بی برای بار
اسلاید۴ خود لونا و لباسش برای بار
+به سلامت
و رفت ولی وسط راه مکث کرد و وایستاد
_آها راستی اینم پروندههات کوچولو!
و با فشار پرونده هارو روی زمین پرت کرد
+گمشو
و جئون رفت ولی سوالاتش همراه اون نرفتن
سوالاتی که از خودش به جا گذاشته بود
بدون هیچ جوابی!
+لعنت بهت!....نمیتونی یبار بدون رمز و راز
بیای و بری حتما باید ذهن منو مشغول کنی
من میشناسمش!اون پوزخندها و اون طرز
صحبت کردن یه علامت از آرامش قبل از طوفانه
و قرار نیست همهچی خوب پیش بره
بیخیالش شدم و رفتم سمت اتاق کارم
ساعت ۴ بعدازظهر
دان بی ویو
خسته شدم از صبح پشت این
میز نشستم و حتی تکون هم نخوردم و مطمئنم
کمرم کاملا خشک شده ولی مجبورم تحمل کنم
تا یه ساعت بعد
که گوشیم زنگ خورد با نمایان شدن اسم
لونا یه آرامش خاصی گرفتم
و جواب دادم
+سلام
&سلامممم چخبراا؟
+ممنون خوبم تو چطوری؟
&منم خوبم دیگه چخبرا؟
+امممم....هیچی کار میکنم
&اوههه...پس سرت شلوغه
+برای تو نه(خنده)
&میدونم(خنده)راستی امشب وقتت آزاده؟
+آره...برای چی؟
&پس بیا بریم بار
+ببین اگه اون جونیور هول میاد من
نمیام
&نه فقط ما دوتاییم!
+واقعا؟
&آره،پس ساعت ۷ آماده باش
+اوکی پس فعلا
&خداحافظ
دان بی ویو
گوشی رو قطع کردم
+پس باید سریع کارامو انجام بدم
ساعت ۵
آیششش بلاخره تموم شد
حالا دیگه باید برم خونه حاضر شم
ولی اصلا حوصله ندارم لپ تاپم رو بستم
و کتم رو درست کردم با بی حوصلگی
رفتم سوار ماشینم شدم
رسیدم خونه اول رفتم حموم و بعد
۱۰ دقیقه بیرون اومدم و سریع موهامو
خشک کردم چون موهام صاف بود
باز گذاشتمشون و یه آرایش خیلی ساده
انجام دادم در حد یه رژ و خط چشم
چون من بدون آرایش هم خیلی خوشگلم
یه لباس خیلی باز و شیک پوشیدم و
رفتم جلوی آینه برای آخرین بار به خودم نگاه
کردم و یکم از عطرم به خودم زدم و
سریع رفتم دم در درست ساعت
۷ بود من روی زمان خیلی دقیقم
که بعد از چند لحظه یه بنز مشکی
جلوی در وایستاد معلوم بود که
لوناست
&واو چه خوشگل شدی دختر!
+نه به زیبایی شما لیدی
&زود باش بشین
+اوکی
......
اسلاید۲ دان بی برای محل کارش
اسلاید۳ لباس دان بی برای بار
اسلاید۴ خود لونا و لباسش برای بار
۳.۵k
۰۳ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.