عاشقان واقعی
پارت ۱۶
کوک: دیدی....( عع خوابش برده...هعیی..ویی خدااا عین خرگوش کوشولو ها خوابیده) بغلش کردم و آوردمش خونه*
*
صوفیا: چیشد؟... دکتر چی گفت؟
کوک: هیچی..هورمون هاش تغییر کردن به خاطر همونه
صوفیا؛ آها
کوک: یونجین کو؟
صوفیا: داره با آنیا و ناکسو بازی میکنه
کوک: هوممم
صوفیا: شیرموز درست کردم..گذاشتم رو اپن آشپزخونه*
کوک: آخ جونننن( لپ صوفیا رو بوسیدم و رفتم آشپزخونه)
کوک: دیدی....( عع خوابش برده...هعیی..ویی خدااا عین خرگوش کوشولو ها خوابیده) بغلش کردم و آوردمش خونه*
*
صوفیا: چیشد؟... دکتر چی گفت؟
کوک: هیچی..هورمون هاش تغییر کردن به خاطر همونه
صوفیا؛ آها
کوک: یونجین کو؟
صوفیا: داره با آنیا و ناکسو بازی میکنه
کوک: هوممم
صوفیا: شیرموز درست کردم..گذاشتم رو اپن آشپزخونه*
کوک: آخ جونننن( لپ صوفیا رو بوسیدم و رفتم آشپزخونه)
۷.۸k
۰۸ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.