𝙿𝙰𝚁𝚃 ³⁰
ᴇsᴛᴇᴘ ғᴀᴛʜᴇʀ 🤍🦋
راوی: ا/ت که خیلی مشتاق بود به مهمونی بره دنبال یه راهی بود تا جیمینو راضی کنه ...
دستشو آروم آورد بالا و رو گونه پسر گذاشت و با انگشت شصتش آروم نوازشش میکرد
یکم رفت جلو مقابل پسر نشست و سرشو آورد جلو و با فاصله یک سانتی ایستاد و جوری که لب هاشون بهم بخوره شروع کرد به صحبت کردن
ا/ت: اجازه میدی که برم؟
جیمین: ا/ت تمو...مش ....کن
ا/ت: جیمینا
جیمین: ا/ت برو عقب....نمیتونی گولم بزنی
ا/ت: چاگیا
جیمین:....
ا/ت: چاگیا
جیمین: جانم... بیب
ا/ت: دوس داری توعم بیای؟
جیمین: نه من نه تو هیچ کدوم....نمیریم
ا/ت: چاگیا
لباشو چسبوند به لبای جیمین و یه بوس کوتاه کردتش و دوباره با فاصله کم شروع به صحبت کرد
ا/ت: باهم بریم؟
جیمین: لعنت بهت ، .... باشه باهم میریم
ا/ت: ممنونم
◆◇◇◇◇◆
جیمین: میگم ا/ت نظرت چیه یهو نهار بخوريم دیگه فک کنم برای صبونه دیره
ا/ت: اوکی ، چی دوس داری درست کنم
جیمین: ا/ت میدونی داری با رفتارات دیوونم میکنی
ا/ت: فقط میخوام ازت تشکر کنم......بیب!
جیمین: *نفس عمیق* لعنت به من که میدونم این رفتارات فقط برای امشبه
ا/ت: نه ، ممکنه تا ابد باشه
نمیتونست درک کنه که حرفایی که دختر مقابلش میزد واقعیه یا برای اینکه فعلا بهش گیر نده داره این کارو میکنه
از یه طرفی خوشش میومد ولی از یه طرفم قلبش بهش میگفت " اون داره این کارو میکنه تا عشق واقعه ایشو ببینه"
•ادامه دارد•
▪︎پدر خوانده▪︎
𝑳𝒊𝒌𝒆: ⁹⁰
"شرطو برسونید که سریع پارت بعدی رو هم بزارم"
راوی: ا/ت که خیلی مشتاق بود به مهمونی بره دنبال یه راهی بود تا جیمینو راضی کنه ...
دستشو آروم آورد بالا و رو گونه پسر گذاشت و با انگشت شصتش آروم نوازشش میکرد
یکم رفت جلو مقابل پسر نشست و سرشو آورد جلو و با فاصله یک سانتی ایستاد و جوری که لب هاشون بهم بخوره شروع کرد به صحبت کردن
ا/ت: اجازه میدی که برم؟
جیمین: ا/ت تمو...مش ....کن
ا/ت: جیمینا
جیمین: ا/ت برو عقب....نمیتونی گولم بزنی
ا/ت: چاگیا
جیمین:....
ا/ت: چاگیا
جیمین: جانم... بیب
ا/ت: دوس داری توعم بیای؟
جیمین: نه من نه تو هیچ کدوم....نمیریم
ا/ت: چاگیا
لباشو چسبوند به لبای جیمین و یه بوس کوتاه کردتش و دوباره با فاصله کم شروع به صحبت کرد
ا/ت: باهم بریم؟
جیمین: لعنت بهت ، .... باشه باهم میریم
ا/ت: ممنونم
◆◇◇◇◇◆
جیمین: میگم ا/ت نظرت چیه یهو نهار بخوريم دیگه فک کنم برای صبونه دیره
ا/ت: اوکی ، چی دوس داری درست کنم
جیمین: ا/ت میدونی داری با رفتارات دیوونم میکنی
ا/ت: فقط میخوام ازت تشکر کنم......بیب!
جیمین: *نفس عمیق* لعنت به من که میدونم این رفتارات فقط برای امشبه
ا/ت: نه ، ممکنه تا ابد باشه
نمیتونست درک کنه که حرفایی که دختر مقابلش میزد واقعیه یا برای اینکه فعلا بهش گیر نده داره این کارو میکنه
از یه طرفی خوشش میومد ولی از یه طرفم قلبش بهش میگفت " اون داره این کارو میکنه تا عشق واقعه ایشو ببینه"
•ادامه دارد•
▪︎پدر خوانده▪︎
𝑳𝒊𝒌𝒆: ⁹⁰
"شرطو برسونید که سریع پارت بعدی رو هم بزارم"
۲۸.۸k
۳۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.