پارت ۸۰
دقیق تر نگاه کرد؛ یه علامت گل کوکب رو در قفسه دید؛ کنارش خیلی کم رنگ حکاکی شده بود: ج
-ج؟...فک میکنی مخفف یک اسمه؟
-به گمونم...
ناگهان صدای تلق بلندی تو تاریکی شنیده شد؛ شین فریاد شین شنیده شد که گفت: باید بریم! اون اینجاست!
ایان دست نوا و جیمی دست شین رو گرفتند و به سمت دری که اومده بودن دویدن؛ ناگهان وایسادن؛ صدای نزدیک غرش و خشش و سایه یه چیز بزرگ از ته راهروی چپ معلوم شد؛
ایان فریاد زد: راهروی راست ! بدویین!
و همگی به سمت راهرو دوییدن ؛ صدای غرش و ترک خوردن چوب های دیوار هر لحظه نزدیک تر شد؛
با سرعت تمام به سمت سالن اصلی که خیلی تاریک بود دوییدن ؛ گرگینه پشتشون ظاهر شد؛ اندامی دوبرابر یه انسان؛ صورتی خشن با چشم های سرخ و خرناسه های وحشتناک؛ از دری که کف زمین افتاده بود گذشتن؛ به در سنگی مشکی رسیدن؛
جیمی داد زد: عجله کنید پشت سرمونه!
فقط یه لحظه مونده بود پنجه ی گرگینه به کتف ایان بخوره که بلافاصله ایان در سنگی رو کوبید و بست؛
قلبش با تپش بالایی میزد؛ خطر از بیخ گوششون گذشت...
-ج؟...فک میکنی مخفف یک اسمه؟
-به گمونم...
ناگهان صدای تلق بلندی تو تاریکی شنیده شد؛ شین فریاد شین شنیده شد که گفت: باید بریم! اون اینجاست!
ایان دست نوا و جیمی دست شین رو گرفتند و به سمت دری که اومده بودن دویدن؛ ناگهان وایسادن؛ صدای نزدیک غرش و خشش و سایه یه چیز بزرگ از ته راهروی چپ معلوم شد؛
ایان فریاد زد: راهروی راست ! بدویین!
و همگی به سمت راهرو دوییدن ؛ صدای غرش و ترک خوردن چوب های دیوار هر لحظه نزدیک تر شد؛
با سرعت تمام به سمت سالن اصلی که خیلی تاریک بود دوییدن ؛ گرگینه پشتشون ظاهر شد؛ اندامی دوبرابر یه انسان؛ صورتی خشن با چشم های سرخ و خرناسه های وحشتناک؛ از دری که کف زمین افتاده بود گذشتن؛ به در سنگی مشکی رسیدن؛
جیمی داد زد: عجله کنید پشت سرمونه!
فقط یه لحظه مونده بود پنجه ی گرگینه به کتف ایان بخوره که بلافاصله ایان در سنگی رو کوبید و بست؛
قلبش با تپش بالایی میزد؛ خطر از بیخ گوششون گذشت...
۲.۲k
۱۶ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.