maid of the mansion
(۷)
یونجی: دستو پامو به یه صندلی بستن ولی اعتراضی نکردم
۲ روز بعد
یونجی: تو این دو روز نه چیزی خورده بودم نه تحرک خاصی داشتم تنم یخ کرده بود لبام ترک خورده بود خونی شده بود دیگه داشتم از حال میرفتم که در باز شد
اریک: چطوری
یونجی: .......
اریک: خیله خوب خوب گوش کن ببین چی میگم برای اینکه زنده بمونی باید خدمتکار این عمارت بشی
یونجی: منظورت چیه؟
اریک: تنها راهت همینه باید هرچی بهت میگن رو گوش کنی رو اعصاب جونگ کوک راه نرو باهاش صحبت نکن فقط از دستورات پیروی کن
یونجی: راهت این بود؟
این برای من بدتر از مردنه ترجیح میدم بمیرم
اریک: یکی دوسال اینجا کار قول میدم بعدش جونگ کوک میزاره بری اون ادم خوبیه
یونجی: ادم خوبیه واقعا؟
کسی که یه بچه رو کشته ادم خوبیه ببخشید ولی خوب من با خوب شما فرق داره
اریک: لج نکن یه کم دیگه چند تا خدمتکار بهت لباس میدن برو یه دوش بگیر و بعد کار تو شروع کن
یونجی: دیگه چیزی نگفتم راه دیگه ای نداشتم یکم بعد یه خدمتکار اومد بهم لباس داد بعد منو به سمت اتاقم راهنمایی کرد یه دوش گرفتم لباسم رو پوشیدم رفتم پایین( اسلاید ۲ لباس یونج )
( یک هفته بعد )
یونجی: توی این یک هفته هم کار های تو عمارت رو انجام میدادم و هم مثل قدیم هفته یی ۲۰ کار بهش تحویل میدادم با تفاوت اینکه دیگه همه پولشو به خودم میده و خانم کانگ نقشی نداره کاری به کارم نداره منم فقط هرچی میگه رو انجام میدم فقط وقتایی که راجب طرح هام حرف میزنیم راحتم پیشش
جونگ کوک: خیلی خب بنظرم این مشکیه خوبه ولی احساس میکنم فرم بالا تنش بد وایمیسه
یونجی: اگه این قسمت رو یکم بالا تر بدوزن دیگه این مشکل پیش نمیاد
جونگ کوک: درسته..... میخوام بدونم تن پوشش چه شکلیه
یونجی: بنظرم اگر این طرح یه تن پوش مرد و یک تن پوش زن داشته باشه عالی میشه این جوری ست کاملی میشه و بیننده بیشتری به خودش جذب میکنه
جونگ کوک: ایده خوبیه
یونجی: دایون میشه بیای ( د ستش اونم خدمتکاره تو عمارت اشنا شدن ) میشه این لباس رو بپوشی
دایون: ااااا اره حتما با اجازه
یونجی: با اینکه مثل سگ ازش میترسیدم بهش گفتم اممم شما هم میشه این لباس رو بپوشید البته اگه میشه
جونگ کوک: خیله خوب
یونجی: پشمااااااام معمولا تو فیلما و داستانا مافیا خشن و بد اخلاقن این چرا این شکلیه؟؟؟؟؟
جونگ کوک: نمیتونستم کرواتم رو ببندم قشنگ رو اعصاب بود
یونجی: نمردیم مافیای کیوت هم دیدیم قشنگ قرمز شده بود رفتم جلو میخواید براتون درستش کنم دستاشو برداشت بهش نزدیک شدم تا درست کنم ضربان قلبم یهو رفت رو هزار چرا این شکلی شدم حس عجیبی داشتم
♡♡♡♡
یونجی: دستو پامو به یه صندلی بستن ولی اعتراضی نکردم
۲ روز بعد
یونجی: تو این دو روز نه چیزی خورده بودم نه تحرک خاصی داشتم تنم یخ کرده بود لبام ترک خورده بود خونی شده بود دیگه داشتم از حال میرفتم که در باز شد
اریک: چطوری
یونجی: .......
اریک: خیله خوب خوب گوش کن ببین چی میگم برای اینکه زنده بمونی باید خدمتکار این عمارت بشی
یونجی: منظورت چیه؟
اریک: تنها راهت همینه باید هرچی بهت میگن رو گوش کنی رو اعصاب جونگ کوک راه نرو باهاش صحبت نکن فقط از دستورات پیروی کن
یونجی: راهت این بود؟
این برای من بدتر از مردنه ترجیح میدم بمیرم
اریک: یکی دوسال اینجا کار قول میدم بعدش جونگ کوک میزاره بری اون ادم خوبیه
یونجی: ادم خوبیه واقعا؟
کسی که یه بچه رو کشته ادم خوبیه ببخشید ولی خوب من با خوب شما فرق داره
اریک: لج نکن یه کم دیگه چند تا خدمتکار بهت لباس میدن برو یه دوش بگیر و بعد کار تو شروع کن
یونجی: دیگه چیزی نگفتم راه دیگه ای نداشتم یکم بعد یه خدمتکار اومد بهم لباس داد بعد منو به سمت اتاقم راهنمایی کرد یه دوش گرفتم لباسم رو پوشیدم رفتم پایین( اسلاید ۲ لباس یونج )
( یک هفته بعد )
یونجی: توی این یک هفته هم کار های تو عمارت رو انجام میدادم و هم مثل قدیم هفته یی ۲۰ کار بهش تحویل میدادم با تفاوت اینکه دیگه همه پولشو به خودم میده و خانم کانگ نقشی نداره کاری به کارم نداره منم فقط هرچی میگه رو انجام میدم فقط وقتایی که راجب طرح هام حرف میزنیم راحتم پیشش
جونگ کوک: خیلی خب بنظرم این مشکیه خوبه ولی احساس میکنم فرم بالا تنش بد وایمیسه
یونجی: اگه این قسمت رو یکم بالا تر بدوزن دیگه این مشکل پیش نمیاد
جونگ کوک: درسته..... میخوام بدونم تن پوشش چه شکلیه
یونجی: بنظرم اگر این طرح یه تن پوش مرد و یک تن پوش زن داشته باشه عالی میشه این جوری ست کاملی میشه و بیننده بیشتری به خودش جذب میکنه
جونگ کوک: ایده خوبیه
یونجی: دایون میشه بیای ( د ستش اونم خدمتکاره تو عمارت اشنا شدن ) میشه این لباس رو بپوشی
دایون: ااااا اره حتما با اجازه
یونجی: با اینکه مثل سگ ازش میترسیدم بهش گفتم اممم شما هم میشه این لباس رو بپوشید البته اگه میشه
جونگ کوک: خیله خوب
یونجی: پشمااااااام معمولا تو فیلما و داستانا مافیا خشن و بد اخلاقن این چرا این شکلیه؟؟؟؟؟
جونگ کوک: نمیتونستم کرواتم رو ببندم قشنگ رو اعصاب بود
یونجی: نمردیم مافیای کیوت هم دیدیم قشنگ قرمز شده بود رفتم جلو میخواید براتون درستش کنم دستاشو برداشت بهش نزدیک شدم تا درست کنم ضربان قلبم یهو رفت رو هزار چرا این شکلی شدم حس عجیبی داشتم
♡♡♡♡
۱۰.۵k
۰۶ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.