مافیا گرل وحشی🖤
مافیا گرلوحشی🖤
ا/ت: رفتم توی اتاقم ک جئون اومد
کوک:ا/ت میدونم شاید برات سخت باشه ولیجیمین پسر خوبیه منحرف هست ولی با صداقته قول میدم از نازنین به خوبی مراقبت کنه
بدون حرفی از اتاق رفتم بیرون عربده زدم و اسم جیمین رو صدا کردم
جیمیننننن
جیمین: با تعجب برگشتم سمت صدا ک دیدم ا/ت هست
به یک شرط میزارم با نازنین ازدواج کنی
جیمین: چه شرطی؟؟
باید با من مبارزه کنی اونم بدون هیچ سلاحی
نازنین: بعد حرفش سکته رو زدم ا/ت هیچ وقت کتکنمیخوره هیچ وقت قطعا میبازهه ای خداااا
ا/ت: رفتیم وسط حیاط و شروع کردیم مبارزه کردن خداییش معرکه هست توی کارش ولی من خیلی بهتر بودم ک از سروصورت جفتمون داشت خون می اومد ک زدم زیر پاش و خورد زمین ولی پای منم کشید و منم افتادم
جیمین: دیگه نا نداشتمپاش رو ک کشیدم رفتم روش خیمه زدم ک از درد روش افتادم نفس نفس میزدم
ا/ت: افتاد روم نفس میکشید کل هیکلش رومبود دستم رو گذاشتم رویسرش و نوازشش کزدم جیمین تو پسر قوی هستی نازنین رومیسپرم بهت قول بده ناراحتش نکنی
لویی: داشتم آشپز خونه روتمیزمیکردم ک پام در رفت و آماده ضربه مغزی شدم ک دیدم روی زمین و آسمونم چشمام رو بازکردم تهیونگبود
تهیونگ:دیشب روی تاپ دیدمش مغزم درگیرش بود توی این مدت هر موقع دیدمش ضربانم روی هزار میزد امروز وقتیجیمین به نازنین اعترافکرد برگشتم سمت لویی دیدم داره با خنده نگاه میکنه
لویی: سریع اومدم پایین م..م.نونم
تهیونگ: مواقب باش دوس ندارم هم کارمچیزیش بشه دستم رو کردم توی موهاش و بهم ریختم
شوگا: دیدم صدای اهنگ داره میاد رفتم سمت صدا ک آنا رو دیدم داشت با تمام قدرت میرقصید محوش شدم اولین بار بود تنهایی پیشش بودم بعد رقصش برگشت سمتم
نگفته بودی رقص هم بلدی
انا: من رقص رو بیشتر دوس دارم تا رزمی به ا/ت هم گفتم و اونم چیزینگفت
برای همین وقتی با تفنگ کار میکنی مثل پر میمونی؟؟
آنا: دقیقا
پارت سی یک🖤👸🏻
ا/ت: رفتم توی اتاقم ک جئون اومد
کوک:ا/ت میدونم شاید برات سخت باشه ولیجیمین پسر خوبیه منحرف هست ولی با صداقته قول میدم از نازنین به خوبی مراقبت کنه
بدون حرفی از اتاق رفتم بیرون عربده زدم و اسم جیمین رو صدا کردم
جیمیننننن
جیمین: با تعجب برگشتم سمت صدا ک دیدم ا/ت هست
به یک شرط میزارم با نازنین ازدواج کنی
جیمین: چه شرطی؟؟
باید با من مبارزه کنی اونم بدون هیچ سلاحی
نازنین: بعد حرفش سکته رو زدم ا/ت هیچ وقت کتکنمیخوره هیچ وقت قطعا میبازهه ای خداااا
ا/ت: رفتیم وسط حیاط و شروع کردیم مبارزه کردن خداییش معرکه هست توی کارش ولی من خیلی بهتر بودم ک از سروصورت جفتمون داشت خون می اومد ک زدم زیر پاش و خورد زمین ولی پای منم کشید و منم افتادم
جیمین: دیگه نا نداشتمپاش رو ک کشیدم رفتم روش خیمه زدم ک از درد روش افتادم نفس نفس میزدم
ا/ت: افتاد روم نفس میکشید کل هیکلش رومبود دستم رو گذاشتم رویسرش و نوازشش کزدم جیمین تو پسر قوی هستی نازنین رومیسپرم بهت قول بده ناراحتش نکنی
لویی: داشتم آشپز خونه روتمیزمیکردم ک پام در رفت و آماده ضربه مغزی شدم ک دیدم روی زمین و آسمونم چشمام رو بازکردم تهیونگبود
تهیونگ:دیشب روی تاپ دیدمش مغزم درگیرش بود توی این مدت هر موقع دیدمش ضربانم روی هزار میزد امروز وقتیجیمین به نازنین اعترافکرد برگشتم سمت لویی دیدم داره با خنده نگاه میکنه
لویی: سریع اومدم پایین م..م.نونم
تهیونگ: مواقب باش دوس ندارم هم کارمچیزیش بشه دستم رو کردم توی موهاش و بهم ریختم
شوگا: دیدم صدای اهنگ داره میاد رفتم سمت صدا ک آنا رو دیدم داشت با تمام قدرت میرقصید محوش شدم اولین بار بود تنهایی پیشش بودم بعد رقصش برگشت سمتم
نگفته بودی رقص هم بلدی
انا: من رقص رو بیشتر دوس دارم تا رزمی به ا/ت هم گفتم و اونم چیزینگفت
برای همین وقتی با تفنگ کار میکنی مثل پر میمونی؟؟
آنا: دقیقا
پارت سی یک🖤👸🏻
۱۶.۴k
۲۲ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۹۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.