P8
Jk: ( رفتیم سمت غذا خوری میخواستم غذا بخورم که بوی غذا حالم رو بد کرد و رفتم سمت دستشویی و بالا آوردم )
T: ( چیز زیادی نخوردم اومدم سمت دستشویی ) جونگ کوک حالت خوبه ؟
Jk: الان خوبم ( نکنه واقعا حامله باشم )
JN: ( دیشب با شوگا رفتیم داروخانه تا بزای کوک بیبی شک بگیرم چون این چند رو همش بالا میورد رفتم سمت دستشویی ) کوک حالت خوبه ته میشه بری بیرون
T: اره ( رفتم پیش شوگا )
S: امیدوارم بلایی سر اون بچه ۱۹ ساله نیاورده باشی .
T: یونگی هیونگ بدنجس نشو دیگ ……..
S: باشه بابا وایسا ببیینم چی میشه ( دست به سینه وایسادم )
Jk: ( رفتم دستشویی و تست رو دادم خدا خدا میکردم که حامله نباشم ) چی ( گریه )
JN: چی شده کوک؟
Jk: ( با با صورت گریون بیرون امدم ) جواب مثبت بود .
JN: تهیونگگگگگگگ ( بلند ) میکشمتت
S: نتیجه فرار کن .( حق با جانب )
T: جیمین بیا ببینم چی شد ؟
JN: ببین چی کار کردی … ( یه چشم قره بهش رفتم و یه نگاهی به شوگا کردم )
S: مبارک باشه .
Jk: ( از دستشویی امدم بیرون زیاد حالم خوب نبود ) جیمین من نمیام جنگل .
JN: باشه برو استراحت کن .
Jk: ( رفتم توی اتاق )
T: من میرم پیش کوک .
S: مواظبش باش
T: اوکی بای
Jk: ( دیدم ته داره میاد خودم رو زدم به خواب )
T: هوففف ….. جونگکوک می دونم بیداری ( دستم رو کمرم بود رفتم رو تخت نشستم ) یعنی آنقدر راحت …… تسلیم شدی ( دستم لای موهاش بردن و نوازششون کردم )
Jk: تسلیم نشدم ددی فقط دل درد دارم .
T: معلومه هنوز قبول نکردی بیبی ( سرتو بوسیدم)
Jk: خب راستش اره هنوز قبول نکردم من نمیخوام بچه داشیم
T: وقتی بچه دار شیم زندگیمون شیرین تر میشه ( خیلی دوست دارم به وارث داشته باشم )
Jk: ( فقط بخاطره ته ) هر جی تو بگی ( لبخند مصنوعی )
T: فردا میرم خب ( انگار درد داشت ) شیر موز میخوری ؟
Jk: اوهوم
T: باشه پس من میرم شیر موز بخرم .
JN: تو اتاق بودم داشتم با گوشیم و ر میرفتم که شوگا آمد سمتم )
S: دیگه صبرم تموم شده ( روش خیمه زدم )
JN: هی…….. چی …. کار .. می…. کنی ( لکنت )
S: همون کاری که تو ذهنته ( لبخند شیطانی )
بقیهش رو بگین براتون بفرستم :)
T: ( چیز زیادی نخوردم اومدم سمت دستشویی ) جونگ کوک حالت خوبه ؟
Jk: الان خوبم ( نکنه واقعا حامله باشم )
JN: ( دیشب با شوگا رفتیم داروخانه تا بزای کوک بیبی شک بگیرم چون این چند رو همش بالا میورد رفتم سمت دستشویی ) کوک حالت خوبه ته میشه بری بیرون
T: اره ( رفتم پیش شوگا )
S: امیدوارم بلایی سر اون بچه ۱۹ ساله نیاورده باشی .
T: یونگی هیونگ بدنجس نشو دیگ ……..
S: باشه بابا وایسا ببیینم چی میشه ( دست به سینه وایسادم )
Jk: ( رفتم دستشویی و تست رو دادم خدا خدا میکردم که حامله نباشم ) چی ( گریه )
JN: چی شده کوک؟
Jk: ( با با صورت گریون بیرون امدم ) جواب مثبت بود .
JN: تهیونگگگگگگگ ( بلند ) میکشمتت
S: نتیجه فرار کن .( حق با جانب )
T: جیمین بیا ببینم چی شد ؟
JN: ببین چی کار کردی … ( یه چشم قره بهش رفتم و یه نگاهی به شوگا کردم )
S: مبارک باشه .
Jk: ( از دستشویی امدم بیرون زیاد حالم خوب نبود ) جیمین من نمیام جنگل .
JN: باشه برو استراحت کن .
Jk: ( رفتم توی اتاق )
T: من میرم پیش کوک .
S: مواظبش باش
T: اوکی بای
Jk: ( دیدم ته داره میاد خودم رو زدم به خواب )
T: هوففف ….. جونگکوک می دونم بیداری ( دستم رو کمرم بود رفتم رو تخت نشستم ) یعنی آنقدر راحت …… تسلیم شدی ( دستم لای موهاش بردن و نوازششون کردم )
Jk: تسلیم نشدم ددی فقط دل درد دارم .
T: معلومه هنوز قبول نکردی بیبی ( سرتو بوسیدم)
Jk: خب راستش اره هنوز قبول نکردم من نمیخوام بچه داشیم
T: وقتی بچه دار شیم زندگیمون شیرین تر میشه ( خیلی دوست دارم به وارث داشته باشم )
Jk: ( فقط بخاطره ته ) هر جی تو بگی ( لبخند مصنوعی )
T: فردا میرم خب ( انگار درد داشت ) شیر موز میخوری ؟
Jk: اوهوم
T: باشه پس من میرم شیر موز بخرم .
JN: تو اتاق بودم داشتم با گوشیم و ر میرفتم که شوگا آمد سمتم )
S: دیگه صبرم تموم شده ( روش خیمه زدم )
JN: هی…….. چی …. کار .. می…. کنی ( لکنت )
S: همون کاری که تو ذهنته ( لبخند شیطانی )
بقیهش رو بگین براتون بفرستم :)
۴.۵k
۲۹ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.