عشق فراموش شده
وسایلامون رو برداشتیم اومدیم داخل فرودگاه باچیزی که دیدم پشمام ریخت همه طرفدارم بیرون وایساده بودن بعددیدم یونا بدو بدو رفت وقتی نگا کردم دیدم باباشه منم رفتم پیششون اماباباش بزور منو شناخت(هانا وقتی کره بوده موهاش بلندبوده ولباس دخترونه میپوشیده برای همین بابای یونا نشناختش) بعد سلام احوال پرسی بابای(اسم بابای یونا جونگ کی بود) یونا گف
جونگ کی: دخترم چقد تغییرکردی قدت الان دیگه حتی ازمنم بلندتره(قدهانا177بود)
هانا: منظورتون اینه که جذاب ترشدم(باخنده)
بعدهرسه تاشونن شروکردیم به خندیدن
بعدجونگ کی گفت: معلومه بخدا بایه پسر مونمیزنی موندم بابات چطور میخواد بشناستت
هانا: پس یه پسر بشدت هاتم(باخنده) درسته فکرنکنم حتی بچه هاهم بشناسنم
یونا: خب دیگه بریم
بااینکه ماسک داشتم طرفدارهام ریختن سرم همش فیلم میگرفتن بعدبادیگارهای عمو جونگ کی بزور بیرون اوردنمون رفتیم سوارماشینم شدم بعد رفتم شرکت
اسلاید1یونا
اسلاید2جونگ کی
جونگ کی: دخترم چقد تغییرکردی قدت الان دیگه حتی ازمنم بلندتره(قدهانا177بود)
هانا: منظورتون اینه که جذاب ترشدم(باخنده)
بعدهرسه تاشونن شروکردیم به خندیدن
بعدجونگ کی گفت: معلومه بخدا بایه پسر مونمیزنی موندم بابات چطور میخواد بشناستت
هانا: پس یه پسر بشدت هاتم(باخنده) درسته فکرنکنم حتی بچه هاهم بشناسنم
یونا: خب دیگه بریم
بااینکه ماسک داشتم طرفدارهام ریختن سرم همش فیلم میگرفتن بعدبادیگارهای عمو جونگ کی بزور بیرون اوردنمون رفتیم سوارماشینم شدم بعد رفتم شرکت
اسلاید1یونا
اسلاید2جونگ کی
۱۰.۴k
۱۳ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.