کینه ایی🎧
کینه ایی🎧
part:⁵⁶
نشستم یه دل سیر گریه کردم:)
الان واقعا به بغلش احتیاج داشتم
نمیدونم دلم میخاد برگردم پیشش ولی به هرکی بگی دیگه باهات حرفم نمیزنه
چون اون بخم خیانت کرده بود
من برگردم همه بهم میخندن
که تنها ارامشم یه اهنگ بود
اهنگو گذاشتمو روی تخت دراز کشیدم
اهنگه میگفت:
_ای غریبه اشناا
دوست دارم بیا
بیا منو همرات ببر
به شهر قصه ها
(گشادممم که بقیشوو بنویسمم)
اهنگ که تموم شد صدای در اومد که میگفت:
_خانومیم میذاری بیام تو
_بهم دیگه نگو خدنومی چون اصلا معلوم نیست باهات ازدواج کنم
_باشه حالاباز کن
درو باز کردمو اومد تو و روی تخت نشست
_چیشده کوچولو
_دلپبرای بغلش تنگشده
ا ن منو بغل میکردو براممیخوند
یه اهنگ میخوند
اون اهنگ بهترین اهنگ من بود
بغلممیکرد میخوند
بنگ بنگ دوتا تیر سمتم
سریع جمع کن بریمبنگ بنگ
دنبالمون کردن:)
ته خط رسیدیم گنگ گنگ
(یکی:بلد نیستی ادامه اهنگو
_نه گشادیی:)
با هر تیکه از حرفام گریه میکردمو اون نگام میکرد
_خوب بیا من برات بخونم
_نه اون اهنگو فقط اون میت نه برام بخ نه
فقط صدای اون برای من ارامش داره
اخه ا ن چطور تونست به من خیانت کنه
اخه چرا
مگه من چیم کم بود
همینجور گریه میکردم
خواست دستم بزنه که
..............................................
part:⁵⁶
نشستم یه دل سیر گریه کردم:)
الان واقعا به بغلش احتیاج داشتم
نمیدونم دلم میخاد برگردم پیشش ولی به هرکی بگی دیگه باهات حرفم نمیزنه
چون اون بخم خیانت کرده بود
من برگردم همه بهم میخندن
که تنها ارامشم یه اهنگ بود
اهنگو گذاشتمو روی تخت دراز کشیدم
اهنگه میگفت:
_ای غریبه اشناا
دوست دارم بیا
بیا منو همرات ببر
به شهر قصه ها
(گشادممم که بقیشوو بنویسمم)
اهنگ که تموم شد صدای در اومد که میگفت:
_خانومیم میذاری بیام تو
_بهم دیگه نگو خدنومی چون اصلا معلوم نیست باهات ازدواج کنم
_باشه حالاباز کن
درو باز کردمو اومد تو و روی تخت نشست
_چیشده کوچولو
_دلپبرای بغلش تنگشده
ا ن منو بغل میکردو براممیخوند
یه اهنگ میخوند
اون اهنگ بهترین اهنگ من بود
بغلممیکرد میخوند
بنگ بنگ دوتا تیر سمتم
سریع جمع کن بریمبنگ بنگ
دنبالمون کردن:)
ته خط رسیدیم گنگ گنگ
(یکی:بلد نیستی ادامه اهنگو
_نه گشادیی:)
با هر تیکه از حرفام گریه میکردمو اون نگام میکرد
_خوب بیا من برات بخونم
_نه اون اهنگو فقط اون میت نه برام بخ نه
فقط صدای اون برای من ارامش داره
اخه ا ن چطور تونست به من خیانت کنه
اخه چرا
مگه من چیم کم بود
همینجور گریه میکردم
خواست دستم بزنه که
..............................................
۵.۸k
۲۵ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.