پارت28
#پارت28
#افسونگر
و رو به پرستار گفت:
- آماده است؟
پرستار با احترامی باور نکردنی گفت:
- بله آقای مجستیک ...
دانیل لبخندی زد و گفت:
- ممنون ...
بعد اومد به طرف من دست انداخت زیر بازوم ... منو می خواست کجا ببره؟ نمی تونستم
مخالفت بکنم چون خودم جایی نداشتم که برم ... با کمک اون از اتاق رفتیم بیرون
و زمزمه کردم:
- منو کجا می بری؟
با لبخند گفت:
- یه جای خوب ...
- باید بدونم کجاست!
- بهتره کنجکاوی نکنی ...
- تا توام مثل اون فردریک عوضی ...
- هیس! همچین خبری جایی نیست ... من می خوام تو رو ببرم یه جای امن ...
- مگه خطری منو تهدید می کنه ؟
- نه ... اما می خوام روی آرامش رو ببینی ... می خوام خوشبخت باشی ...
- برای چی؟ تو کی هستی اصل؟ به تو چه ربطی داره؟
- اجازه می دی از بیمارستان خارج بشیم؟ اینجوری فقط داری جلب توجه می کنی ... من یه
آدم عادی نیستم ... با این کارات برام بد می شه ...
- به من ربطی نداره! من دوست دارم بدونم منو کجا می بری؟
هر دو از بیمارستان خارج شدیم ... منو کشید سمت پارکینگ و گفت:
- اینقدر مهمه؟
- بیشتر از اینقدر ...
#افسونگر
و رو به پرستار گفت:
- آماده است؟
پرستار با احترامی باور نکردنی گفت:
- بله آقای مجستیک ...
دانیل لبخندی زد و گفت:
- ممنون ...
بعد اومد به طرف من دست انداخت زیر بازوم ... منو می خواست کجا ببره؟ نمی تونستم
مخالفت بکنم چون خودم جایی نداشتم که برم ... با کمک اون از اتاق رفتیم بیرون
و زمزمه کردم:
- منو کجا می بری؟
با لبخند گفت:
- یه جای خوب ...
- باید بدونم کجاست!
- بهتره کنجکاوی نکنی ...
- تا توام مثل اون فردریک عوضی ...
- هیس! همچین خبری جایی نیست ... من می خوام تو رو ببرم یه جای امن ...
- مگه خطری منو تهدید می کنه ؟
- نه ... اما می خوام روی آرامش رو ببینی ... می خوام خوشبخت باشی ...
- برای چی؟ تو کی هستی اصل؟ به تو چه ربطی داره؟
- اجازه می دی از بیمارستان خارج بشیم؟ اینجوری فقط داری جلب توجه می کنی ... من یه
آدم عادی نیستم ... با این کارات برام بد می شه ...
- به من ربطی نداره! من دوست دارم بدونم منو کجا می بری؟
هر دو از بیمارستان خارج شدیم ... منو کشید سمت پارکینگ و گفت:
- اینقدر مهمه؟
- بیشتر از اینقدر ...
۳.۵k
۱۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.