پسر : میگم من میمونم پیشت واسه کمک که بتونی زود تر بری
پسر : میگم من میمونم پیشت واسه کمک که بتونی زود تر بری
مینا : نه چیزه ...
نزاشت حرفم تموم شه
پسر : تعارف نمیکنم میمونم کمکت ولی چون میدونم واست خوب نیس میرم ولی شب میام
مینا : واقعا نیازی نیست
پسر : نه میام نگران نباشید
مینا : خیلی ممنون
فقط من میتونم شمارتونرو داشته باشم
پسر : بله البته اسمم هم سپهره
مینا : خوشبختم منم مینام
سپهر : خوشبختم
خوب بگم بزنین تو گوشیتون
مینا : بله
بگین
سپهر : *********۰۹
مینا : نوشتم ممنون
سپهر : خواهش
رفتش برام عجیب بود کلا شخصیتش عجیبه
(شب )
دیدم گوشیمزنگ خورد
سپهر بود
ساعت حدودا ۱۲ شب بود
جواب دادم
مینا : الو
سپهر : سلام
مینا : سلام
سپهر : من نزدیکم
مینا : باشه من داخلم
دو دقیقه بعد دیدم اومد تو
مینا : سلام خوبید ؟
سپهر : سلام ممنون
مینا : ببخشید بهتون گفتم دیر وقت میشه
سپهر : نه من حالتای عادی خوابم نمیبرد الان سرگرم میشم
مینا میخنده
سپهر : خوب الان چیکار کنم
مینا : من قفسه های داخل آشپزخونه رو مرتب میکنم شما هم جارو بکشید
سپهر : باشه
مینا : نه چیزه ...
نزاشت حرفم تموم شه
پسر : تعارف نمیکنم میمونم کمکت ولی چون میدونم واست خوب نیس میرم ولی شب میام
مینا : واقعا نیازی نیست
پسر : نه میام نگران نباشید
مینا : خیلی ممنون
فقط من میتونم شمارتونرو داشته باشم
پسر : بله البته اسمم هم سپهره
مینا : خوشبختم منم مینام
سپهر : خوشبختم
خوب بگم بزنین تو گوشیتون
مینا : بله
بگین
سپهر : *********۰۹
مینا : نوشتم ممنون
سپهر : خواهش
رفتش برام عجیب بود کلا شخصیتش عجیبه
(شب )
دیدم گوشیمزنگ خورد
سپهر بود
ساعت حدودا ۱۲ شب بود
جواب دادم
مینا : الو
سپهر : سلام
مینا : سلام
سپهر : من نزدیکم
مینا : باشه من داخلم
دو دقیقه بعد دیدم اومد تو
مینا : سلام خوبید ؟
سپهر : سلام ممنون
مینا : ببخشید بهتون گفتم دیر وقت میشه
سپهر : نه من حالتای عادی خوابم نمیبرد الان سرگرم میشم
مینا میخنده
سپهر : خوب الان چیکار کنم
مینا : من قفسه های داخل آشپزخونه رو مرتب میکنم شما هم جارو بکشید
سپهر : باشه
۱.۵k
۱۹ آبان ۱۴۰۳