اقای خیانت کار
#اقای_خیانت_کار
#پارت_دوازدهم
ات : من؟؟؟
استادشون : ات بیا دیگه
ات : باشه میام
استاد : خوبه سوار هواپیما شین
ات : من کجا بشینم ؟؟
استاد : معلومه پیش دوست پسرت
ات : اهان باشه نامجون یکم برو اونور تر
نامجون : باشه
ویو نامجون
دستم کتاب بود و داشتم کتاب میخوندم که یهو چشمم خورد به ات دیدم خوابیده و سرش به سمت پایین افتاده با خودم گفتم اینجوری اذیت میشه برا همین سرشو روی شونه خودم گذاشتم اینجوری نمیشه جدی جدی داشتم به ات یه حسایی پیدا میکردم .... بعد چند ساعت رسیدیم. و ات رو بلندش کردم و رفتیم بیرون از هواپیما
ویو ات
واییییییییییی فکر نمیکردم چین انقدر قشنگ باشهههههه
نامجون : چته چرا اونجوری نگام میکنی؟؟؟
ات : چون خیلی اینجا قشنگه
نامجون : اولین باره ژاپن میای ؟؟؟
ات : اره فکر کردی من مثل تو پولدارم؟؟؟؟
نامجون : ..... پوزخند
ویو ایل سول
بالاخره موقع تمرین رسید همه رفتیم ولی موقع تمرین من دل پیچه شدیدی گرفتم و افتادم زمین برا همین نامجون اومد بلندم کرد و برد تو خونه خودم و من رو تخت گرفتم خوابیدم
استاد : بچه ها ایل سول حالش بده و ماهم مسابقه داریم یه نفر باید ازش تا شب مراقبش باشه ساعت الان ۱۰ صبحه ما تا ۱۲ شب میرسیم خونه
ات : من ازش مراقبت میکنم.....
شرط ها
لایک ۳۷
کامنت ۳۷
بچه ها من واقعا درکتون نمیکنم وقتی شرط ها رو ۳۹ میزارم میگین خیلی کمه و سریع میرسونین ولی وقتی شرط ها رو ۴۰ میکنم میگین خیلی زیاده و دیر میرسونید 😂🌚
#پارت_دوازدهم
ات : من؟؟؟
استادشون : ات بیا دیگه
ات : باشه میام
استاد : خوبه سوار هواپیما شین
ات : من کجا بشینم ؟؟
استاد : معلومه پیش دوست پسرت
ات : اهان باشه نامجون یکم برو اونور تر
نامجون : باشه
ویو نامجون
دستم کتاب بود و داشتم کتاب میخوندم که یهو چشمم خورد به ات دیدم خوابیده و سرش به سمت پایین افتاده با خودم گفتم اینجوری اذیت میشه برا همین سرشو روی شونه خودم گذاشتم اینجوری نمیشه جدی جدی داشتم به ات یه حسایی پیدا میکردم .... بعد چند ساعت رسیدیم. و ات رو بلندش کردم و رفتیم بیرون از هواپیما
ویو ات
واییییییییییی فکر نمیکردم چین انقدر قشنگ باشهههههه
نامجون : چته چرا اونجوری نگام میکنی؟؟؟
ات : چون خیلی اینجا قشنگه
نامجون : اولین باره ژاپن میای ؟؟؟
ات : اره فکر کردی من مثل تو پولدارم؟؟؟؟
نامجون : ..... پوزخند
ویو ایل سول
بالاخره موقع تمرین رسید همه رفتیم ولی موقع تمرین من دل پیچه شدیدی گرفتم و افتادم زمین برا همین نامجون اومد بلندم کرد و برد تو خونه خودم و من رو تخت گرفتم خوابیدم
استاد : بچه ها ایل سول حالش بده و ماهم مسابقه داریم یه نفر باید ازش تا شب مراقبش باشه ساعت الان ۱۰ صبحه ما تا ۱۲ شب میرسیم خونه
ات : من ازش مراقبت میکنم.....
شرط ها
لایک ۳۷
کامنت ۳۷
بچه ها من واقعا درکتون نمیکنم وقتی شرط ها رو ۳۹ میزارم میگین خیلی کمه و سریع میرسونین ولی وقتی شرط ها رو ۴۰ میکنم میگین خیلی زیاده و دیر میرسونید 😂🌚
۸.۴k
۰۸ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.