وانشات کوکی پارت ۹
*بده من ببینم!
از دستم گرفتو خوندش... بیخیال بهشون صورتمو برگردوندمو باز
خوابیدم...
نمیدونم چقدر خوابیده بودم که با صدای چند نفر که حرف میزدن
بیدار شدم
"جونگ کوک هیچ وقت خودش کاری نمیکنه مگه اینکه طرف
خیلی رومخش باشه...همیشه دستور میده تا جیمینو تهیونگ نقشه
هاشو عملی کنن!"
"مگه یادت نیست یبار تو دبیرستان جونگ کوک گفت تا تهیونگ
موهای سوریا رو قیچی کنه!؟ "
صداشون رو مخم بود و نمیخواستم به چیزای چرت گوش کنم!
رفتم بیرونو دیدم همه تو محوطه مشغولن یکی کتاب میخونه یکی
اهنگ گوش میده!....
رفتم تا چیزی بخورم....سانویچمو خوردمو احساس کردم چیزی
تو گلوم گیر کرده..کمی سرفه کردم تا برطرف شه تا اینکه یکی
بطری اب گرفت جلوم....
بیون یانگ بود!مطمعن بودم نیتش خیر نیست...ولی واقعا داشتم
خفه میشدم تا خواستم ابو بگیرم از دستش ول کرد و خواست
ببوستم که دستشو پیچوندمو بردم پشتش...پامو روی کمرش
گذاشتمو دستشو کشیدم....دادش بال رفته بود....
*ولممم کن گفتم ولم کن
ادامه داره.......
از دستم گرفتو خوندش... بیخیال بهشون صورتمو برگردوندمو باز
خوابیدم...
نمیدونم چقدر خوابیده بودم که با صدای چند نفر که حرف میزدن
بیدار شدم
"جونگ کوک هیچ وقت خودش کاری نمیکنه مگه اینکه طرف
خیلی رومخش باشه...همیشه دستور میده تا جیمینو تهیونگ نقشه
هاشو عملی کنن!"
"مگه یادت نیست یبار تو دبیرستان جونگ کوک گفت تا تهیونگ
موهای سوریا رو قیچی کنه!؟ "
صداشون رو مخم بود و نمیخواستم به چیزای چرت گوش کنم!
رفتم بیرونو دیدم همه تو محوطه مشغولن یکی کتاب میخونه یکی
اهنگ گوش میده!....
رفتم تا چیزی بخورم....سانویچمو خوردمو احساس کردم چیزی
تو گلوم گیر کرده..کمی سرفه کردم تا برطرف شه تا اینکه یکی
بطری اب گرفت جلوم....
بیون یانگ بود!مطمعن بودم نیتش خیر نیست...ولی واقعا داشتم
خفه میشدم تا خواستم ابو بگیرم از دستش ول کرد و خواست
ببوستم که دستشو پیچوندمو بردم پشتش...پامو روی کمرش
گذاشتمو دستشو کشیدم....دادش بال رفته بود....
*ولممم کن گفتم ولم کن
ادامه داره.......
۴۲.۴k
۰۱ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.