فیک ران و ریندو پارت ۳

امروز قرار بود با والهالا درگیر بشیم
مایکی:ما فردا با والهالا درگیر میشیم
اونا قوی هستن و تعدادشون هم از ما بیشتره اما ما میتونیم ببریم
تا بتونیم باجی رو برگردونیم به تومان

ویو ریو

چندتا پسر داشتن تو گنگ چپ چپ نگام میکردن(چون تنها دختر گنگ بودی تقریبا همه دوست داشتن البته اگه از جونشون سیر شده بودن اونجوری نگات میکردن)
که یهو وقتی جلسه تمام شد ریندو رفت پیش اون چندتا پسر پرسید که داشتین چه گوهی میخوردین؟؟
پسر۱:داشتیم به خواهرت نگا میکردیم خب که چی؟؟ پسر۲:راس میگه خیلی جذابه...مثلاً تو میخوای چیکار کنی؟؟؟
ریندو:هیچی ولی اگه یهو به صورت ناگهانی بهتون حمله شد و مردین بدون کار من بود.(جدی و رک)
پسرا ترسیدن و رفتن.
ریو:نیاز نبود انقد تهدیدشون کنی
ریندو:اونا حق ندارن عاشقت شن تا وقتی منو ران هستیم تو دوست پسر نیاز نداری(منظورو بگیرین دیگه)
ریو لبو را رد کرده.
ریندو یکی از پوزخند های مغرورانش زدو با ران و ریو رفتن خونه(این سه تا باهم تو یه خونه جدا از مادر پدرشون زندگی میکنن)
ریو:غذا چی می‌خواین؟؟؟(با داد)
ران:سوبا سرد
ریو:اوکی
که یهو صدای در میاد و وقتی ریو درو باز می‌کنه میبینن که‌‌.‌...



تمام
ببخشید کوتاه بود
لباس خونگیه ریو رو میزارم