(پارت۳۴)
که یکدفعه ا/ت بهوش اومد و دید دکتر داره درباره ی مشکل ا/ت صحبت میکنه و یک صورت نورانی دید و اون کسی نبود جز ورد واید هندسام!که ار جلوی چراغ کنار رفت و حالا صورتش خیلی واضح معلوم بود.
ا/ت:چی؟؟من؟بیهوش؟اینجا کجا هست اصلا؟
من یادم نمیاد که.....
شوگا:از روی صندلی افتادی پایین؟
ا/ت:اهان....ام..اره فکنم..افتادم اصلا چه اتفاقی افتاد؟اره من میدوم که دارم خواب میبینم و الان باید بیدار بشم فقط توی خوابه که هفت تا پسر جذاب میبرنت بیمارستان نه؟؟
جونگ کوک:امم...فکنم..نه.
ا/ت:جونگکوک من آرزوی دیدنت رو داشتم و آلام باید بیدار بشم...چراااا بیدار نمیشم پس؟؟
دکتر:ام..احیانا وقتی از روی صندلی افتاد سرش به جایی نخورده؟؟
شوگا:فکر نمیکنم.
ا/ت:من الان باید بیدار بشم!چرا هیچکس جواب منو نمیده؟؟
که سوجین رو دید و فهمید واقعا بیداره.
ا/ت:چ..چی؟م..من بی..بیدارم؟
اعضا:خب اره و.....
که ا/ت دوباره بیهوش شد!
دکتر:عه!مگه همین الان بهوش نیومد؟؟فکنم وجود شما سرشار از جادوعه بهتره ازین جا برید بیرون وگرنه دوباره بیهوش میشه!
اعضا رفتن بیرون و وقتی ا/ت بهوش اومد.......
ا/ت:چی؟؟من؟بیهوش؟اینجا کجا هست اصلا؟
من یادم نمیاد که.....
شوگا:از روی صندلی افتادی پایین؟
ا/ت:اهان....ام..اره فکنم..افتادم اصلا چه اتفاقی افتاد؟اره من میدوم که دارم خواب میبینم و الان باید بیدار بشم فقط توی خوابه که هفت تا پسر جذاب میبرنت بیمارستان نه؟؟
جونگ کوک:امم...فکنم..نه.
ا/ت:جونگکوک من آرزوی دیدنت رو داشتم و آلام باید بیدار بشم...چراااا بیدار نمیشم پس؟؟
دکتر:ام..احیانا وقتی از روی صندلی افتاد سرش به جایی نخورده؟؟
شوگا:فکر نمیکنم.
ا/ت:من الان باید بیدار بشم!چرا هیچکس جواب منو نمیده؟؟
که سوجین رو دید و فهمید واقعا بیداره.
ا/ت:چ..چی؟م..من بی..بیدارم؟
اعضا:خب اره و.....
که ا/ت دوباره بیهوش شد!
دکتر:عه!مگه همین الان بهوش نیومد؟؟فکنم وجود شما سرشار از جادوعه بهتره ازین جا برید بیرون وگرنه دوباره بیهوش میشه!
اعضا رفتن بیرون و وقتی ا/ت بهوش اومد.......
۷.۵k
۲۶ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.