𝐍𝐢𝐠𝐡𝐭 𝐢𝐧 𝐟𝐫𝐨𝐬𝐞𝐭¹⁰
فرد:اونجا که وایساده بودیم یه تونله تهش میخوره به یه گذرگاه اونجا باید رمز رو بزنی تا وارد سازمان بشی فعلاً باید برسیم به انتهای تونل
جین:سازمان؟سازمان چی؟
فرد:بلک اسپارو
جین:تو برای بلک اسپارو کار میکنی؟
فرد:نه پس
جین:یه دستو پا چلفتی مثل تو رابط بلک اسپاروعه؟
فرد:امیدوارم بعداً از این قضاوتت پشیمون نشی
کوک:شما اسلحه هم دارین؟
فرد:داشتم...ولی دوستت خلع سلاحم کرده
کوک:تا حالا چند نفرو کشتی؟
فرد:چی با خودت فکر کردی؟من یه وکیل جنتلمنم نه جلاد دربار
کوک:پس اینجا چکار میکردی؟
فرد:راستش ا.ت رو من از بچگی میشناختم یه جورایی بهترین دوستم بود منو خانوادم برای اونا کار میکردیم و بخصوص بعد از اینکه خواهرم از مریضی مُرد ا.ت واقعاً با من خوب بود ولی غیر از منو رئیس هیچکس از سازمان ا.ت رو نمیشناسه اون تمام مدتی که برای سازمان کار میکرد یه هکر گمنام بود که همه از اسمشم میترسیدن اون حتی fbiهم هک میکرد!شگفت انگیز بود!
یونگی:خب؟
فرد:ما یه تتو روی مچ دستمون داریم یه گنجشک...*مچشو میاره جلو*الان دوستت مال منو خط خطی کرده اما در کل هرکسی که درجه بالایی توی سازمان داشته باشه این تتو رو داره نگهبان پایگاه وظیفه داره نذاره کسی نزدیک دریچه بشه نگهبان این پایگاه نصفه شب تو عمق جنگل یه دختر رو گیر میندازه که اتفاقاً میفهمه رو دستش گنجشک سیاه داره رئیس شک داشت که دردونه ش رو پیدا کرده ولی نمیتونست ریسک کنه که عکسش رو برای نگهبان بفرسته پس منو فرستاد تا شناسایی ش کنم و منم اومدم اینجا موقع رفتن دوستتو دیدم که داشت به دریچه ور میرفت خواستم بیهوشش کنم که خب متاسفانه اوضاع برعکس شد
کوک:توی سازمان چکار میکنین؟
فرد:واردات و صادرات.
جین:بهشون دروغ نگو فرد
فرد:باشه...شاید یکارای دیگه ای هم بکنیم...
یونگی:رییست ا.ت رو برای چی میخواد؟
فرد:اون دخترشه!و قوی ترین هکری که من به عمرم دیدم!
یونگی:ا.ت چرا از دستش فرار کرده؟
فرد:رئیس گاهی کارای وحشتناکی میکنه....اونموقع که ا.ت تازه با تو آشنا شده بود خیلی از تو حرف میزد...جوری که من تورو تقریباً به خوبی ا.ت میشناسم به هر حال پدرش میخواست ترتیبی بده که با من ازدواج کنه.با من.این وحشتناک بود و ا.ت همه تلاششو کرد تا منصرفش کنه ولی نتونست بهم گفت که میخواد فرار کنه فقط منو برادرش از فرارش خبر داشتیم و فقط کسی مثل ا.ت میتونست افعی ای مثل کاپیتان رو دور بزنه
یونگی:کاپیتانه؟
فرد:قبلاً روی کشتی کار میکرده....بخاطر همین ما کاپیتان صداش میکنیم
یونگی:من نمیدونستم ا.ت برادر داره...
فرد:شناسنامه ای که ا.ت باهاش زندگی میکنه شناسنامه ای که اسم تو توشه جعلیه....تو اسناد جعلی گفته شده خانواده ا.ت مردن
یونگی:تمام مدت داشته بهم دروغ میگفته...
فرد:خجالت نمیکشی؟ا.ت همه مارو ول کرد بخاطر تو!مادرش هرشب از دوریش گریه میکنه پدرش بعد از ا.ت ده سال پیر شده حتی مادر من هنوز گاهی صدای ا.ت رو میشنوه ا.ت برای همه ما فرشته ای بود که بدون اون....همه اینا رو پشت سر گذاشت خانوادش رو ول کرد تا پیش تو باشه و در کمال پررویی به جای اینکه شرمنده بشی یا حداقل بهش افتخار کنی که انقد دوست داره قضاوتش میکنی؟مگه بی کس گیرش آوردی!
یونگی:خودم میدونم چطور باید با زنم رفتار کنم.
فرد:اگه بدونی چه آدمای کله گنده ای خواستگار ا.ت بودن.....متاسفم که ا.ت با همچین زبون نفهمی ازدواج کرده!
یونگی:بدهکارم شدم؟!نکنه باور کردی برادرشی.فعلاً کسی که دزده تویی!
فرد:من جایگاه خودمو میدونم جناب مین!این تویی که خودتو خیلی دست بالا گرفتی
جین:یکم دیگه حرف بزنین هردوتونو ميندازم پایین!خفه شین!
جین:سازمان؟سازمان چی؟
فرد:بلک اسپارو
جین:تو برای بلک اسپارو کار میکنی؟
فرد:نه پس
جین:یه دستو پا چلفتی مثل تو رابط بلک اسپاروعه؟
فرد:امیدوارم بعداً از این قضاوتت پشیمون نشی
کوک:شما اسلحه هم دارین؟
فرد:داشتم...ولی دوستت خلع سلاحم کرده
کوک:تا حالا چند نفرو کشتی؟
فرد:چی با خودت فکر کردی؟من یه وکیل جنتلمنم نه جلاد دربار
کوک:پس اینجا چکار میکردی؟
فرد:راستش ا.ت رو من از بچگی میشناختم یه جورایی بهترین دوستم بود منو خانوادم برای اونا کار میکردیم و بخصوص بعد از اینکه خواهرم از مریضی مُرد ا.ت واقعاً با من خوب بود ولی غیر از منو رئیس هیچکس از سازمان ا.ت رو نمیشناسه اون تمام مدتی که برای سازمان کار میکرد یه هکر گمنام بود که همه از اسمشم میترسیدن اون حتی fbiهم هک میکرد!شگفت انگیز بود!
یونگی:خب؟
فرد:ما یه تتو روی مچ دستمون داریم یه گنجشک...*مچشو میاره جلو*الان دوستت مال منو خط خطی کرده اما در کل هرکسی که درجه بالایی توی سازمان داشته باشه این تتو رو داره نگهبان پایگاه وظیفه داره نذاره کسی نزدیک دریچه بشه نگهبان این پایگاه نصفه شب تو عمق جنگل یه دختر رو گیر میندازه که اتفاقاً میفهمه رو دستش گنجشک سیاه داره رئیس شک داشت که دردونه ش رو پیدا کرده ولی نمیتونست ریسک کنه که عکسش رو برای نگهبان بفرسته پس منو فرستاد تا شناسایی ش کنم و منم اومدم اینجا موقع رفتن دوستتو دیدم که داشت به دریچه ور میرفت خواستم بیهوشش کنم که خب متاسفانه اوضاع برعکس شد
کوک:توی سازمان چکار میکنین؟
فرد:واردات و صادرات.
جین:بهشون دروغ نگو فرد
فرد:باشه...شاید یکارای دیگه ای هم بکنیم...
یونگی:رییست ا.ت رو برای چی میخواد؟
فرد:اون دخترشه!و قوی ترین هکری که من به عمرم دیدم!
یونگی:ا.ت چرا از دستش فرار کرده؟
فرد:رئیس گاهی کارای وحشتناکی میکنه....اونموقع که ا.ت تازه با تو آشنا شده بود خیلی از تو حرف میزد...جوری که من تورو تقریباً به خوبی ا.ت میشناسم به هر حال پدرش میخواست ترتیبی بده که با من ازدواج کنه.با من.این وحشتناک بود و ا.ت همه تلاششو کرد تا منصرفش کنه ولی نتونست بهم گفت که میخواد فرار کنه فقط منو برادرش از فرارش خبر داشتیم و فقط کسی مثل ا.ت میتونست افعی ای مثل کاپیتان رو دور بزنه
یونگی:کاپیتانه؟
فرد:قبلاً روی کشتی کار میکرده....بخاطر همین ما کاپیتان صداش میکنیم
یونگی:من نمیدونستم ا.ت برادر داره...
فرد:شناسنامه ای که ا.ت باهاش زندگی میکنه شناسنامه ای که اسم تو توشه جعلیه....تو اسناد جعلی گفته شده خانواده ا.ت مردن
یونگی:تمام مدت داشته بهم دروغ میگفته...
فرد:خجالت نمیکشی؟ا.ت همه مارو ول کرد بخاطر تو!مادرش هرشب از دوریش گریه میکنه پدرش بعد از ا.ت ده سال پیر شده حتی مادر من هنوز گاهی صدای ا.ت رو میشنوه ا.ت برای همه ما فرشته ای بود که بدون اون....همه اینا رو پشت سر گذاشت خانوادش رو ول کرد تا پیش تو باشه و در کمال پررویی به جای اینکه شرمنده بشی یا حداقل بهش افتخار کنی که انقد دوست داره قضاوتش میکنی؟مگه بی کس گیرش آوردی!
یونگی:خودم میدونم چطور باید با زنم رفتار کنم.
فرد:اگه بدونی چه آدمای کله گنده ای خواستگار ا.ت بودن.....متاسفم که ا.ت با همچین زبون نفهمی ازدواج کرده!
یونگی:بدهکارم شدم؟!نکنه باور کردی برادرشی.فعلاً کسی که دزده تویی!
فرد:من جایگاه خودمو میدونم جناب مین!این تویی که خودتو خیلی دست بالا گرفتی
جین:یکم دیگه حرف بزنین هردوتونو ميندازم پایین!خفه شین!
۵۷۰
۰۷ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.