سناریو درخواستی
سناریو درخواستی
وقتی حامله این و اونا نمیدونن و بهتون خیانت میکنن و بعد از چند سال میفهمن که حامله بودین
کیم سوکجین: چرا چرا به من نگفتی نگفتی که حامله بودی ها .
ا.ت: خودت رفتی نذاشتی بهت بگم .
مین یونگی داخل رستوران همو میبینی( اون با زن و بچش و تو هم با دخترت).
مین یونگی: اون بچته.
ا.ت: اره.
مین یونگی: باباش کی هست بهمون معرفیش نمیکنی.
ا.ت: خودت
مین یونگی: چی واقعا دروغ میگی نه نه .
جانگ هوسوک: عروسی کردی.
ا.ت: نه .
جانگ هوسوک: پس اون بچه کیه..... ن. نگو که موقعی که جدا شدم حامله بودی.
ا.ت: اره حامله بودم اره.
جانگ هوسوک: چرا بهم نگفتی حامله هستی.
ا.ت: چون تو نذاشتی من حرفی بزنم .
کیم نامجون: نگو که این بچه منه تو حامله بودی موقعی که از هم جدا شدیم.
ا.ت: اره ،تو یکاری کردی که نتونم بهت بگم.
پارک جیمین: پدر بچت رو نمیخوای معرفی کنی.
ا.ت: او چرا خودتی.
پارک جیمین: م. م. من نه نمیشه چرا من یادم نیست.
ا.ت: اجازه بهم ندادن که بهت بگم گفتن که خودت بزرگش کن، اون ارزشش رو ندارم که پدر بچه تو باشه ،راست میگفت، پسر خوشگلی داره،فعلا خداحافظ، دخترم از بابای خداحافظی کن میخوایم برم.
دخترتون: خداحافظ بابای.
جیمین تو شک فقط به دخترش نگاه میکرد.
تهیونگ با بچش تو رو داخل پاساژ میبینن.
کیم تهیونگ: چرا شوهرت گذاشته با بچت بیای بیرون اون باید میومد مواظب بچتون باشه، یا تو بچتون رو پیشش میذاشتی تا میخوای برگردی خونه.
ا.ت: دخترم میشه از بابای خداحافظی کنی میخوایم بریم کلی کار دارم و بهش بگو مامانی نمیخواد باهات حرف بزنه .
کیم تهیونگ با شک خیلی زیاد.
دخترتون: بابای ، مامانی کلی کار داره باید بریم و دوست نداره با هات حرف بزنه ، خداحافظ بابای.
کیم تهیونگ: چی بابای من ، نگو حامله بودی.
ا.ت: بودم اره ، نمیخواستم باهات حرف بزنم ، خداحافظ.
جوئن جونگکوک: پچت چه خوشگله به کی رفت باباش رو ندیدم ولی حس میکنی به تو رفته.
ا.ت: نه به باباش رفت خیلی شبه باباش هست، بچه تو هم رو تو رفت هم رو مامانش.
جوئن جونگکوک: اره میدونم، بابای بچت رو نشونمون نمیدیم .
ا.ت: او چرا (عکس از کوک داخل گوشیت پیدا میکنی و نشونش میدی)
جوئن جونگکوک: چی من نگفتی که حامله ای که.
ا.ت: اره نگفتی دوست نداشتم که بچم همچین بابای داشت باشه .
اومدید وارم خوب در اومده باشه ، و اینکه نمیدونم فامیل کوک رو درست نوشتم یا نه.
#micha
وقتی حامله این و اونا نمیدونن و بهتون خیانت میکنن و بعد از چند سال میفهمن که حامله بودین
کیم سوکجین: چرا چرا به من نگفتی نگفتی که حامله بودی ها .
ا.ت: خودت رفتی نذاشتی بهت بگم .
مین یونگی داخل رستوران همو میبینی( اون با زن و بچش و تو هم با دخترت).
مین یونگی: اون بچته.
ا.ت: اره.
مین یونگی: باباش کی هست بهمون معرفیش نمیکنی.
ا.ت: خودت
مین یونگی: چی واقعا دروغ میگی نه نه .
جانگ هوسوک: عروسی کردی.
ا.ت: نه .
جانگ هوسوک: پس اون بچه کیه..... ن. نگو که موقعی که جدا شدم حامله بودی.
ا.ت: اره حامله بودم اره.
جانگ هوسوک: چرا بهم نگفتی حامله هستی.
ا.ت: چون تو نذاشتی من حرفی بزنم .
کیم نامجون: نگو که این بچه منه تو حامله بودی موقعی که از هم جدا شدیم.
ا.ت: اره ،تو یکاری کردی که نتونم بهت بگم.
پارک جیمین: پدر بچت رو نمیخوای معرفی کنی.
ا.ت: او چرا خودتی.
پارک جیمین: م. م. من نه نمیشه چرا من یادم نیست.
ا.ت: اجازه بهم ندادن که بهت بگم گفتن که خودت بزرگش کن، اون ارزشش رو ندارم که پدر بچه تو باشه ،راست میگفت، پسر خوشگلی داره،فعلا خداحافظ، دخترم از بابای خداحافظی کن میخوایم برم.
دخترتون: خداحافظ بابای.
جیمین تو شک فقط به دخترش نگاه میکرد.
تهیونگ با بچش تو رو داخل پاساژ میبینن.
کیم تهیونگ: چرا شوهرت گذاشته با بچت بیای بیرون اون باید میومد مواظب بچتون باشه، یا تو بچتون رو پیشش میذاشتی تا میخوای برگردی خونه.
ا.ت: دخترم میشه از بابای خداحافظی کنی میخوایم بریم کلی کار دارم و بهش بگو مامانی نمیخواد باهات حرف بزنه .
کیم تهیونگ با شک خیلی زیاد.
دخترتون: بابای ، مامانی کلی کار داره باید بریم و دوست نداره با هات حرف بزنه ، خداحافظ بابای.
کیم تهیونگ: چی بابای من ، نگو حامله بودی.
ا.ت: بودم اره ، نمیخواستم باهات حرف بزنم ، خداحافظ.
جوئن جونگکوک: پچت چه خوشگله به کی رفت باباش رو ندیدم ولی حس میکنی به تو رفته.
ا.ت: نه به باباش رفت خیلی شبه باباش هست، بچه تو هم رو تو رفت هم رو مامانش.
جوئن جونگکوک: اره میدونم، بابای بچت رو نشونمون نمیدیم .
ا.ت: او چرا (عکس از کوک داخل گوشیت پیدا میکنی و نشونش میدی)
جوئن جونگکوک: چی من نگفتی که حامله ای که.
ا.ت: اره نگفتی دوست نداشتم که بچم همچین بابای داشت باشه .
اومدید وارم خوب در اومده باشه ، و اینکه نمیدونم فامیل کوک رو درست نوشتم یا نه.
#micha
۶.۲k
۱۵ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.